در بخش اول و دوم این مقاله با چندین شخصیت معروف و شناخته شده از سری فیلمهای کوانتین تارانتینو آشنا شدیم. در ادامه میتوانید با چند شخصیت جذاب دیگر که توسط کوانتین تارانتینو خلق شدهاند، آشنا شوید.
۱۴. سرگرد “مارکوس وارن“، فیلم “هشت نفرتانگیز“
معمولاً یکی از بهترین شخصیتهایی که در فیلم کوانتین تارانتینو وجود دارند، توسط “ساموئل ال. جکسون“ بازی شدهاند و آخرین فیلم این کارگردان هم خارج از این قاعده نیست. در زمانی که غرب وحشی با سرمایی جانفرسا روبرو شده است، جکسون نقش شخصیتی بیرحم و دو رو به نام سرگرد “مارکوس وارن“ را بازی میکند که تقریباً تمام مونولوگ هایش تاریخساز هستند ! مخصوصاً توضیحات “وارن“ در مورد رویاروییاش با فرزند ژنرال منطقه شدیداً دیدنی است. همچنین نحوه ادا کردن کلمه “دینگوس“ (dingus) توسط این شخصیت هم کاملاً متفاوت و جذاب است.
۱۳. “شوشانا“، فیلم “حرامزاده های لعنتی“
با وجود محتوایی که اخیراً در رسانهها شاهد آن هستیم، این فیلم تاریخی کوانتین تارانتینو توانسته است بار دیگر درخشش خود را به رخ بکشد. اخبارِ چند وقت اخیر باعث شده است تا “ملانی لاورنت“ و نقشهاش برای سوزاندن سینمایی پر از نازی ها، قهرمانانهتر از پیش بنظر برسد. این صحنه، به آرامی و با طمانینه توانست موضوع فرار را در سینِما، به داستانی فانتری و جذاب تبدیل کند. البته در این راه، همراهی آهنگ Cat People از “دیوید بوئی“ در لحظه آماده شدن شوشانا برای اجرای نقشهاش هم کم تأثیر نبوده است. اگر بخواهیم تنها یک بخش از فیلم را دلیلی برای بهترین بودن شخصیت “لاورنت“ بدانیم، باید به قهقههی او هنگام سوختن سینِما اشاره کرد که به شکل عجیبی او را معروف کرده است.
۱۲. “هانس لاندا“، فیلم “حرامزاده های لعنتی“
در سال ۲۰۰۹ و هنگامی که این فیلم اکران شد، تماشاگران از بازی فوقالعاده “کریستوف والتز“ در نقش یک افسر ارتش نازی و شکارچی یهودی ها، شدیداً به وجد آمده بودند. او میتواند به راحتی به سه زبان انگلیسی، فرانسوی و آلمانی صحبت کند که البته این تمام ماجرا نیست ! (صحبت کردن به یک زبان، بیشتر از آمریکاییها برمیآید). “لاندا“ میتواند به راحتی بازیاش را با احساساتش نشان دهد، بیرحمیاش را پشت لبخندی دلنشین پنهان کند و دوستانه بودنش را با لایهای از ادب و احترام، جذاب و براق نشان دهد.در واقع همانقدر که “کریستوف والتز“ در زندگی روزمرهاش بنظر میرسد، شخصیت “هانس لاندا“ در فیلم نیز همانقدر قانعکننده ظاهر میشود.
مقاله مرتبط: متهم شدن کارگردان هالیوودی به اتهام آزار و اذیت جنسی !
۱۱. “آقای صورتی“، فیلم “سگ های انباری“
هنگامی که کوانتین تارانتینو شروع به نوشتن داستان فیلم “سگهای انباری“ کرده بود، تصمیم گرفت تا خودش شخصیت “آقای صورتی“ (دزدی بیرحم و خودخواه که به سرعت کلماتش را ادا میکند و غریزهاش برای بقا بسیار قدرتمند است) بازی کند؛ شاید دیالوگ های بینظیر این شخصیت به همین دلیل باشد. پس از یک مصاحبه کاری طولانی، کوانتین تارانتینو تصمیم گرفت تا این شخصیت را به بازیگری به نام “استیو بوشمی“ بسپارد. البته این کار باعث نشد که دیالوگ های این شخصیت، ارزش کمتری پیدا کنند. سالهاست که اخباری درباره ساخت یک فیلم با محوریت برادران “ویگا“، با حضور شخصیت “مایکل مَدسن“ از فیلم “سگ های انباری“ و “جان تراولتا“ از فیلم “پالپ فیکشن“ شنیده میشود. اما از بین تمام شخصیتهای ساخته شده در دنیای کوانتین تارانتینو ،همه منتظر دیدن دوباره آقای صورتی هستند. وقتی یک نفر به شدت از اطلاعات شخصی خودش محافظت میکند، تنها ما را کنجکاوتر میکند تا بفهمیم او چه چیزی را مخفی میکند.
۱۰. “وینسنت ویگا“، فیلم “پالپ فیکشن“
در دنیای کثیف و تاریک خلافکاران لس آنجلس، این “جان تراولتا“ نیست که شخصیت “وینسنت ویگا“ را بازی میکند؛ درواقع او نقش “جان تراولتا“ را بازی میکند که این شخصیت، خود نقش “وینسنت ویگا“ را بازی میکند. کوانتین تارانتینو توانست بار دیگر خاطره های خوب این بازیگر محبوب آمریکایی را زنده کند. تراولتا پس از بازی در فیلم “Saturday Night Fever“ و ثبت لحظههای جذاب از بازی خود، دیگر نتوانسته بود به درخشش سابق خود برگردد، تا اینکه به فیلم “پالپ فیکشن“ دعوت شد. وقتی که اثر هروئینهای مصرف کردهاش از بین میرود، او با هر اتفاقی که در اطرافش بیفتد به جدال میپردازد؛ از یک قتل اتفاقی در صندلی عقب خودرو گرفته تا تمایلات غیرمعقول همسر رئیسش. درواقع او مجموعهای از تناقض هاست که مانند همکارش، جولز، در درهای تاریک بدنبال مسیر زندگی خود میگردد.
۹. “بیل“، فیلم “بیل را بکش“
درواقع تا قبل از قسمت دوم فیلم “بیل را بکش“، شخصیت بیل را در این فیلم نمیبینیم، ولی صدای او تقریباً ما را باشخصیتش آشنا میکند. وقتی که در قسمت دوم برای اولین بار او را میبینیم، گویا شخصیت آشنایی را دیدهایم و دلیل آن نیز حضور صدایش در قسمت اول است. علیرغم اینکه او شخصیت اصلی است اما اکثر تماشاگران دوست دارند “عروسِ تورمن“ هرچه سریعتر او را بکشد. با این حال باز هم شخصیت “بیل“ دوستداشتنی خواهد بود. درست است که او کار های نفرتانگیزی انجام داده است، اما نمیتوان از حس و حال یک پدر بیکار که به کمک یک گاوچران به روز های پر خشونت خود باز میگردد، لذت نبرد. “کارادین“ توانسته شخصیتی لطیف و خود رأی را ایجاد کند و با این اوصاف، غیر منتظره نبود که “بتریکس“ در نگاه اول عاشق او شد. حتی پس از تمام عذاب هایی که “بیل“ برای “بتریکس“ بوجود میآورد، صحنه مرگ “بیل“ یکی از ناراحتکننده ترین سکانس های این فیلم است. اگر میتوانید فیلم دیگری را نام ببرید که شخصیت اصلی با چنین وقار و درجهی رفیعی کشته میشود، آن را در بخش نظرات با ما در میان بگذارید !
۸. “وینستون ولف“، فیلم “پالپ فیکشن“
شخصیت “ولف“ (به معنای گرگ) واقعاً معمایی پیچیده است. او واقعاً کیست ؟ از کجا آمده است ؟ از کجا میداند که چگونه باید مغز یک نفر را به بهترین شکل از جایش در آورد ؟! البته که ما جواب این سؤالها را نمیدانیم و همین رمز و راز ها آن را جذابتر نگاه میدارد. علیرغم اینکه زمان حضور او واقعاً کوتاه است، اما “هاروی کیتل“ به خوبی و با جزئیات فراوان توانست نقش “وینستون ولف“ را بازی کند. فقط کافیست به نحوه احترام گذاشتنش به فنجان قهوهاش و یادداشت برداری هایش هنگام صحبت با “مارسلوس والاس“ دقت کنید تا تمام جنبههای این شخصیت را درک کنید. وقتی که مارسلوس از او تقاضای کمک میکند، در حالی که ۳۰ دقیقه با او فاصله دارد؛ میگوید که ۱۰ دقیقه دیگر خواهد رسید. پس از این صحنه، میبینیم که تنها پس از ۹ دقیقه و ۳۰ ثانیه به مقصد میرسد ! او در ماجرای داستان “بونی“ وارد فیلم میشود و یک مشکل بزرگ را رفع کرده و پیش از آنکه به او خو بگیریم، از خط داستانی فیلم خارج میشود. او به وینسنت و جولز هشدار میدهد که باید به سرعت دنبال او به راه بیفتند وگرنه عقب خواهند ماند؛ هر چند این کار تقریباً غیر ممکن است اما هیجان ناشی از آن واقعاً دلنشین است.
نظر شما چیست؟