حوصله سر بر ساختن یک معمای قتل تلاش و همت زیادی مطلبد؛ همچنین تلاش خیلی زیادی میطلبد که فیلمت را با اقتباس از یک داستان شاهکار جنایی کلاسیک بسازی، فیلم را با فهرست بلند بالایی از بازیگران تراز اول پر کنی، به تن آنها لباسهای فاخر بپوشانی و دور و بر آنها را با تصاویر زیبا بیارایی و در نهایت یک فیلم کاملاً خستهکننده و حوصله سر بر تولید کنی! در حالی که رمان جنایی قتل درقطار سریع السیر نوشتهشده توسط آگاتا کریستی، تمامی عناصر لازم برای ساختن یک فیلم کارآگاهی درجه یک را دارد، این اقتباس کنت برانا از این شاهکار ادبیات جنایی، کاملاً زیباییهای این ژانر را هدر میدهد. سؤالی که مطرح میشود این است که این همه جاه طلبی و تلاش برانا صرف چه چیزی شده است؟! پاسخ شاید این باشد، غرور او.
فیلم قتل در قطار سریع السیر ساخته کنت برانا، به همراه اقتباس سیدنی لومت در سال ۱۹۷۴ دومین فیلم سینمایی بلند اقتباس شده از این رمان جنایی است. داستان در دهه سی میلادی روایت میشود. یک گنگستر در یک قطار سریع السیر درجه یک در مسیر فرانسه به قتل میرسد. هر کسی که سوار قطار است، یک مظنون به حساب میآید، از یک راهبه کاتولیک اسپانیایی گرفته تا یک پروفسور نژادپرست استرالیایی و یک کنت مجارستانی و همسرش. من میتوانم از نام بردن نامهای چهره سینمایی آنایی که در این فیلم به ایفای نقش پرداختهاند گذر کنم، گرچه خیلی اهمیت ندارند. در این فیلم فقط دو ستاره وجود دارد، اولی کنت برانا در نقش هرکول پوآرو، کارآگاه بلژیکی مشهور و دیگری، سبیل بیاندازه کلفت هرکول پوآرو؛ که به نظر میرسد روی خود سبیل، یک سبیل دیگر نیز رشد کرده است!
برانا به عنوان کارگردان، معمولاً نقش اولهای فیلمهایش را خودش بازی کرده است؛ مانند فیلمهای هملت، هیاهوی بسیار برای هیچ و هنری پنجم. پس این که او را در این فیلم، در نقش هرکول پوآرو میبینیم، زیاد جای تعجب نیست. البته این حرف بدین معنا نیست که برانا برای بازی در نقش این کارآگاه وسواسی و اخلاق مدار مناسب نیست؛ بلکه برعکس، برانا برای بازی در نقش این بلژیکی مغرور که مدام خودش را بهترین کارآگاه دنیا مینامد، بسیار مناسب است و یادآور نقش پرفسور گیلدروی لاکهارت خودشیفته (با بازی برانا) در فیلمهای هری پاتر است؛ اما در مقام کارگردان، به نظر میرسد که برانا، قتل در قطار سریع السیر را درست درک نکرده است. برخلاف بعضی از درامهای شکسپیری که برانا کار کرده است، داستان قتل در قطار سریع السیر درباره یک نفر نیست، بلکه درباره یک گروه است. برانا به عنوان کارگردان، در فیلمش به هیچ شخصیت دیگری به غیر از خودش نپرداخته است. میتوان گفت که به معنای واقعی کلمه دو ساعت فیلم کاملاً پر است از تصاویر برانا با پس زمینههایی از یک قطار دکوری. آیا قتل در قطار سریع السیر تنها یک بهانه برای برانا است که با سبیل کلفت اش چند عکس قشنگ با پسزمینه برفی بگیرد؟ این سؤالی بود که هر بار پوآرو یک مونولوگ دراماتیک میگفت، از خودم میپرسیدم! این را نیز باید اضافه کنیم که فیلم به شدت تلاش میکند که بازیگران مرد فیلمش را برجسته نشان دهد. به طور مثال جانی دپ در نقش “رچت” قرار است ایفاگر شخصیتی زننده و تنفرانگیز باشد، ولی اصلاً اینطور نیست. این رفتار را در قبال بازیگران زن فیلم نمبینیم، به خصوص میشل پفایر. به نظر میرسد که برانا چنان مشغول رسیدن به خودش بوده است که سایر بازیگران فیلمش را فراموش کرده است؛ زیرا فیلم او کاملاً استعداد گروه بازیگریاش را هدر میدهد.

بخوانید: نقد سریال چیز های عجیب (Stranger Things)
اگر شما همانطور که من گفتم در فیلم فرو بروید و شخصیتهای آن را بررسی کنید، با موارد مانند دیالوگهای بیروح و کوتاه شوهر میشل پفایر، جودی دنج در نقش یک شاهدخت روسی که میخواهد همه نگاهها روی او باشد، دیزی ریدلی که شمشیر نوریاش (اشاره به دیگر نقش پر سر و صدای این روزهای این بازیگر جوان در سهگانه جدید جنگ ستارگان) را رها کرده و در یک خلأ دراماتیک گیر افتاده است، مواجه خواهید شد و شما را ناامید خواهند کرد. قتل در قطار سریع السیر، فیلمی است که حتی جانی دپ در آن چنگی به دل نمیزند! دپ در این فیلم ایفاگر نقشی است که همه از او بدشان میآید؛ و حتی بزرگترین طرفداران دپ را ناامید میکند؛ چرا آنها را با کلی بازیگر دیگر شامل ویلیام دفو، پنه لپه کروز و… همراه کنیم، وقتی فیلمنامه به آنها هیچ کاری برای انجام دادن در فیلم نمیدهد؟ این نقد به فیلنامه نویس فیلم، مایکل گرین نیز وارد است. گرین بهجای تمرکز بر روی شخصیتپردازی متعادل همه شخصیتهای اصلی و فرعی داستان، فیلم را با گذاشتن تعدادی دیالوگ سطحی و ضعیف در دهان پوآرو پر کرده است؛ دیالوگهایی مانند دروغگوها فقط به دو نفر پاسخ خواهند داد، خدا و هرکول پوآرو!
حال ما یک معمای قتل در پیش رو داریم که میتوان گفت هیچ تعلیق و هیجانی در فیلم ایجاد نمیکند. من رمان قتل در قطار سریع السیر آگاتا کریستی را نخواندهام، با این حال داستان آن روی کاغذ خیلی جذاب به نظر میرسد؛ ولی نسخه سینمایی آن بیشتر از آنکه هیجان انگیر و درگیر کننده باشد، احمقانه است. فضای فیلم در حد فیلمهای پارودی و هجو است و صحنه قتل بسیار مضحک و بسیار بد بازی شده است؛ به گونهای که من برای تمام بازیگران آن صحنه احساس تأسف میکنم. خندهدارترین بخش ماجرا لحظه ایست که پوآرو عکس همسر مرحومش را میبیند و تصمیم میگیرد که تحقیقات را دیگر ادامه ندهد. آیا این زن قرار است نقش مهمی ایفا کند؟ آیا روح او در حل پرونده کمک خواهد کرد؟ چرا پوآرو با لهجه مضحک بلژیکیاش مدام نام او را صدا میزند و گریه میکند؟ دلیلی منطقیای وجود ندارد؛ او هیچ نقشی در فیلم ندارد! و وقتی قتل در قطار سریع السیر، به یک ملودرام تبدیل میشود چیزی جز یک اثر ضعیف و خستهکننده نیست. یکی از بزرگترین ایراد فیلم، زمانی است که یک مظنون در فیلم پیدا میشود، اما فیلم به اندازه کافی به بیننده فرصت همراهی و فکر کردن درباره او را نمیدهد و به سرعت سراغ مظنون بعدی میرود. این را بگذارید در کنار این موضوع که به محض اینکه پوآرو شروع به حرف زدن درباره فیلم میکند، فیلم به سرعت کند شده و حوصله سر بر شده و بیننده را به جدال با خواب دعوت میکند!
با این حال، قتل در قطار سریع السیر یک اقتباس شیک و زیبا از آن رمان کلاسیک است. طراحی صحنه زیبا به وسیله “جیم کلی” (طراح صحنه فیلم Children of Men) و طراحی لباس به وسیله طراح معروف “الکساندر بیرن” دیدن فیلم را چشمنواز میکند. نمایش قطار با جلوههای ویژه CGI و فیلمبرداری با دوربین ۶۵ میلیمتری میتوانست بسیار جذاب از کار درآید ولی کارگردانی عجیب و غریب برانا و تصویر برداری گیجکننده و عجیب او باعث شده که به نظر برسد برانا به جای اینکه بخواهد چیزی را نمایش دهد، بیشتر به دنبال خودنمایی و پز دادن است.
فیلم قطار سریع السیر فیلمی متوسط است. فیلم لذتبخش نیست ولی فاجعه هم نیست. قطار سریع السیر باعث میشود که بعد از تماشای فیلم و خارج شدن از سینما، به سرعت به خانه بروید و یک فیلم کارآگاهی کلاسیک را تماشا کنید.
[…] بخوانید: نقد فیلم قتل در قطار سریعالسیر […]
[…] نقد فیلم قتل در قطار سریع السیر […]