“هنرمند فاجعه” را میتوان غزلی نامفهوم و باسلیقهی ضعیف در نظر گرفت که به شکل جالبی نامش توصیفکنندهاش شده است. بازهم با داستان تکراری رویاهای هالیوودی شکست خورده روبرو هستیم، داستانی از دید گرگ سسترو (با بازی دیو فرانکو)، بازیگری با همت که خود را مقابل یکی از سختترین مراحل زندگیاش میبیند، آنهم درست زمانی که با تامی ویزو (با بازی جیمز فرانکو، برادر دیو) آشنا میشود. آقای ویزوی واقعی قرار بود مدتها قبل به یک ناشر و فیلمساز بزرگ تبدیل شود؛ اما در سال ۲۰۰۳، هنگامی که اولین فیلمش با نام “اتاق” پخش شد و بدترین فیلم تاریخ از سوی منتقدین نام گرفت، از جامعه فاصله گرفت و مخفی شد. ده سال بعد در سال ۲۰۱۳ نوبت آقای سسترو شد تا کتابی در رابطه با زندگیاش چاپ کند. بر اساس همان کتاب که آقای سسترو با تام بیسل نوشتند، “هنرمند فاجعه” به ساخته شدن یک دوستی و فیلم احمقانه و بیمنطقی که پس آن از ساخته میشود، میپردازد.
گرگ، تامی را در یک کلاس بازیگری ملاقات میکند، در حالی که هردویشان به شدت در آن افتضاح هستند. گرگ، فردی دور از رقابت به نظر میرسد و به آرامی مشغول تمرین کردن صحنهای از “صبر برای گدوت” است، یکی از صحنههای طنز و خندهدار فیلم (در این صحنه ولادیمیر بر گدوت فریاد میزند:” بیا تا فرصتش هست کاری بکنیم!”، همانطوری که خیلی زود تامی از گرگ این را میخواهد). تامی البته توجه آن کلاس حوصلهسربر و خستهکننده، که بیشتر آنهم تقصیر گرگ است، را به خود جلب میکند، آنهم به متفاوتترین شکل ممکن و به سبک استنلی کوآسکی (نام شخصیت یک نمایشنامه از تنسه ویلیامز)، و درست مانند افراد جنزده.
بخوانید: نقد و بررسی فیلم “من، تانیا”
دوستیای عجیب آغاز میشود، و خیلی زود گرگ و تامی مشغول رانندگی از سنفرانسیسکو به لوسآنجلس هستند، جایی که بخش زیادی از داستان در آنجا دنبال میشود. آپارتمان تامی جایی است که این دو مرد بارها تلاش میکنند تا وارد صنعت سرگرمی شوند؛ پس از مدتها شکست و دوباره امتحان کردن، گرگ موفق میشود تا با یک آزانس استعدادیابی قرارداد امضا کند. امید کمکم محو میشود و در کنار آن روشنایی و لبخند هم همینطور. تامی به تلاش در جهت نشان دادن بیاستعدادی محضاش ادامه میدهد؛ گرگ عاشق یک آرایشگر به نام امبر (با بازی الیسون بری، همسر دیو فرانکو) میشود و در نهایت، تامی که از گرگ الهام گرفته است و جیبهای عجیبی دارد که انگار قرار نیست هیچوثت خالی بشوند، تصمیم میگیرد تا خودش یک فیلم بسازد و در آن بازی کند، البته با گرگ به عنوان بازیگر مکمل. رویایی که در نهایت به یک توهم مارپیچوار تبدیل میشود.
جیمز فرانکو که کارگردانی “هنرمند فاجعه” را نیز برعهده دارد، مانند یک ستاره در طول فیلم میدرخشد، ستارهای که خبر ندارد موشک خاصی هوا نکرده است. چهرهاش به شکل دراماتیکی توسط موهای سیاهاش پوشانده شده و که البته شاید کمی مصنوعی به نظر بیاید اما او را به خوبی به نقشش پیوند داده است و البته بخش قابل توجهی از آن به خاطر لهجه زیبای جیمز است که به خوبی صدای معماگونه و بدون ریتم آقای ویزو را منعکس میکند. در هر صورت، بازیگری فرانکوی بزرگتر، نقطه عطفی بر این فیلم است؛ بازیای شاید توام با شیطنت، خصوصا هنگامی که تامی شخصیتی تاریک پیدا میکند. فرانکوی بزرگتر با نقشش شوخیای ندارد، حداقل در اکثر مواقع، به جای آن سعی میکند کمی خلاقیت قاطیاش کند، به نوعی که تامی را میتوان شخصیتی خود ساخته در نظر گرفت.
ساختن “اتاق” به “هنرمند فاجعه” هدف و البته طنز میدهد. اغلب فیلمسازان دوست دارند راجع به یک فیلم خاص، فیلم بسازند و این موضوع شامل فرانکوی بزرگتر نیز میشود. او قبلا این موضوع را با “درون. میله چرمی” تجربه کرده است. اثری مشترک با ترویس متیو پیرامون ساخته شدن فیلم ” گشتزنی”. فرانکو بزرگتر، “اتاق” را باری دیگر میسازد و پشت صحنه آنرا توام با کمی شرارت به تصویر میکشد؛ انرژی فراوان، کادر و بازیگران بسیار خوب از جمله جکی ویور و سث روگن، همگی این اثر را مطابق نقشه او پیش میبرند.
“هنرمند فاجعه توسط اسکات نوستادر ومایکل. اچ وبر نوشته شده است، اثری که کمی بیشتر از سایر آثار فرانکوی بزرگتر اهداف تبلیغاتی دارد. فیلم طنز خوبی دارد که البته گاهی میتواند مخاطب را خسته کند. در “اتاق” آقای ویزو کمی تهدیدآمیز به نظر میرسد که البته خودش مایه طنز فیلم است؛ موضوعی که فیلمی که قابل تماشا نیست را تماشایی میکند. بازیگری فرانکوی بزرگتر مخاطب را خیره میکند، خصوصا ویزگیهای ظاهریاش؛ از طرفی کمد لباسش نیز، تعهد او به دهه ۸۰ میلادی را نشان میدهد که دیگر منسوخ شده است، و البته به همراه کمی تا مقداری هم ظاهر جک اسپارو (شخصیت اصلی “دزدان دریایی کارائیب”) گونه.
اگر آقای ویزو را فردی عجیبوغریب بدانیم، در این فیلم او ثابت میکند علاوه بر آن اصلا جذاب هم نیست. سازندگان فیلم تلاش میکنند او را پیچیده نشان دهند، خصوصا با اضافه کردن لایههای شخصیتی متعدد که هیچگاه آنطور که باید به آنها پرداخته نمیشود. در یکی از قسمتهای اولیه فیلم، گرگ و تامی به محل مرگ جیمز دین میروند؛ خانهبهدوشی که زمانی یکی از بهترین صحنههای “اتاق” را رقم زد. بدین گونه او الهام بخش گرگ و تامی میشود برای بیان داستان یک موفقیت. داستانی که البته نقل کردنش کمی سخت است و اثری از هنر دین در آن یافت نمیشود و شاید همین موضوع به شکست آنها تبدیل شده و “هنرمند فاجعه” را عمیق و عمیقتر میکند.
آقای ویزو مرد بسیار پرکار و مشغولی است و اینطور که گفته میشود تنها ۱۵ دقیقه برای این فیلم وقت گذاشته است که خب از آن به بهترین شکل بهره بردهاند. سایت “اتاق” او لیستی از محلهایی که میتوانید این فیلم را ببینید دارد که البته بعضی مواقع خود او نیز آنجاست. به سبک دیزنی، وبسایت او محصولاتی مانند تیشرت و ژاکت و کیف که نام او برروی آنها چاپ شده است به فروش میرساند. موضوعی که هم طنز است هم به نوعی غمانگیز و البته “اتاق” در آن خلاصه میشود، یکی از آن جذابیتهای فرقهای که آنقدر افتضاح است که شما را در گیجی فرو میبرد که باید بخندید یا خیر.
[…] […]