سریال تاریک (Dark)، اثر جدید و حیرتبرانگیز نتفلیکس، یک سریال آلمانی علمی تخیل ترسناک است که روایتگر داستان گمشدن یک بچه در یک شهر کوچک و بارانی به اسم «ویندن» است؛ و درنهایت به حیرتبرانگیزترین شکل ممکن و درگیر کردن چندین خط زمانی مختلف به پایان میرسد. بعضی آن را یک Stranger Things دیگر میدانند، ولی ما آن را یک چیز متفاوتتر میدانیم… تاریک!
سریال بسیار خوب است؛ ولی به همان اندازه پیچیده و گیجکننده. برای فهمیدن اینکه چه اتفاقی در قسمت آخر افتاده است، ما این توضیح را آماده کرهایم.
هشدار: خطر لو رفتن داستان (Spoile) وجود دارد.
کریستین لورزن، به سادگی شجرهنامه ساکنین کلیدی و مهم شهر ویندن را خلق کرده است؛ ما این موضوع را اینجا رها میکنیم ولی در موقع نیاز برگشته و به آن نگاه دوبارهای میندازیم.
خلاصه داستان: در سال ۲۰۱۹، مایکل کانُوالد، پدر جوناس، همسر هانا، خودش را حلقآویز میکند و یادداشتی از خود به جا میگذارد که آن را تا روز چهارم نُوامبر و ساعت ۱۰:۱۳ دقیقه شب باز نکنند. در روز چهارم نُوامبر ما متوجه میشویم که یک پسر مو قرمز به اسم اریک اوبندورف، به مدت دو هفته گم شده است و پرونده به افسر پلیس، اولریخ سپرده شده است؛ و این پرونده برای او بسیار شخصی است، زیرا برادر نوجوان خود او، ۳۳ سال پیش گم شد و هرگز پیدا نشده است.
در روز چهارم نُوامبر، پسر اولریخ، میکل نیز در جنگل نزدیک غارها گم میشود؛ روز بعد، جنازه یک پسر با لباسهای دهه ۸۰ میلادی که یک گردنبند که روی آن عدد ۱۹۸۶ حک شده، پیدا میشود و او یک واکمن نیز همراه خود دارد. اطراف چشمهای پسر، به شدت سوخته است و گوشهای وی کاملاً از بین رفته است.
در شبی که میکل گم میشود؛ جوناس نوجوان همراه او بوده است. صبح روز بعد، ما میکل را میبینیم که در نزدیکی غاری که گم شده بود، پیدا میشود. فقط با این تفاوت که او متوجه میشود که الآن سال ۱۹۸۶ است، نه ۲۰۱۹.
سفر در زمان، اصلیترین و مهمترین هسته داستان است؛ سفر در زمان در سه برهه زمانی ۱۹۵۳، ۱۹۸۶ و ۲۰۱۹ اتفاق می افتد. سریال پیرامون شهر ویندن و چهار خانُواده میچرخد؛ کانُوالد، نیلسون، داپلر و تیدمان که برای نسلهاست در این شهر زندگی کردهاند. و به هم مرتبط هستند زیرا شخصیتها بهطور مداوم خود را در دوران جوانیشان در سفرهایشان در زمان بهوسیله غار، ملاقات میکنند.
همانطور که حدس میزدیم، پیچیده شد! خب آن چیزی که ما فهمیدیم، این است:
بخوانید: بدترین عملکرد سریال های تلوزیونی در سال ۲۰۱۷
سفر در زمان
اتاقک هایی در مراکز زیرزمینی هستند که نُوا (که بعداً بیشتر درباره او میخوانیم) ماشینی را در آن ساخته و قرار داده است که کرمچالههایی را باز میکند که باعث سفر در زمان در بازههای زمانی ۳۳ ساله میشود (بدین دلیل ۳۳ سال است که بر طبق نظریهای، هر سال دقیقاً ۳۶۵ روز نیست و هر ۳۳ سال یک بار دقیقاً همه چیز نو میشود و بازمینشیند).
بچههای دزدیدهشده برای تست کردن ماشین به کار میروند که در حال حاضر درست کار نمیکند و فقط باعث کشته شدن آنها و پرت شدن جنازه آنها به زمان دیگری و در اتاقک دیگری میشود. در همین زمان ماشین یک کرمچاله دیگر را نیز باز میکند که هلگ (درباره او نیز بعداً بیشتر خواهیم خواند) بتواند به درون آن برود و جنازه بچهها را پیدا کند و آنها را در جایی رها کند تا بقیه بتوانند آنها را پیدا کنند. پسری که در قسمت اول دیدیم، مدز، برادر اولریخ است که در سال ۱۹۸۶ گم شد و در سال ۲۰۱۹ پیدا میشود.

غریبه (The Stranger)
ما متوجه شدیم که غربیه در حقیقت، جوناس کانُوالد (بزرگسال) است. غریبه یک مسافر زمان است که میخواهد حلقه زمانی را نابود کند و برنامه دارد آن را با کمک یک متخصص سفر در زمان به اسم تنهاوس و یک ماشین که ساخته دست یک ساعتساز است نابود کند. نُوا معتقد است که تلاش غریبه برای نابود کردن حلقههای زمانی نشان دهند این است که خود او آن را خلق کرده است.

نُوا (Noah)
نُوا یک کشیش قاتل در حوزه سفر در زمان است! او با کلودیا (بعداً دربارهاش خواهیم گفت) برای کنترل کردن سفر در زمان در حال جنگ است.
در پایان سریال، یکی از ریشههای نُوا با اینکه سرنخهایی وجود دارد، هنوز نامشخص باقی میماند. در حالی که بیشتر شخصیتهای سریال تاریک (Dark) را در سنین متفاوت میبینیم، ما نُوا را همیشه در سن یک مرد میانسال میبینیم؛ یا حداقل اینطور به نظر میرسد. کشیش بود او یک مزیت مهم برای او به شمار میرود. زیر لباسهایش او را به یک برهه زمانی خاص محدود نمیکند.

یک احتمال دیگر نیز برای نُوا وجود دارد و این است که او میتواند همسر جدا شده اگنس نیلسون و پدر تورنته باشد. تورنته جای چند سوختگی سیگار را بازویش دارد که به نظر میرسد توسط پدرش اعمال شده است؛ مادرش میگوید که با یک کشیش ازدواج کرده بوده است.
در سال ۱۹۵۳ یک کشاورز که ۳۳ گوسفندش در یک روز مرده پیدا شدهاند، میگوید: یک کشیش جدید به کلیسا آمده است. اگنس و تورنته نیز به تازگی به شهر ونیدن آمدهاند و یک اتاق از مادر هلگ اجاره کردهاند.
کلودیا (Claudia)
کلودیا یک متخصص سفر درزمان است و با نُوا بر سر سفر در زمان در جنگ است.
در سال ۱۹۸۶، کلودیا رئیس یک نیروگاه هستهای در مرکز شهر ویندن است. او متوجه میشود که یک نشت رادیواکتیو در تابستان رخ داده است. بشکههای زیادی از ضایعات هستهای در غارها رها شدهاند. این مواد شیمیایی توسط غریبه برای راه انداختن ماشینی است که توسط تنهاوس برای نابودی یا خلق حلقههای زمانی به کار میرود.

سگ کلودیا در سال ۱۹۵۳ در غارها گم میشود و در سال ۱۹۸۶ دوباره پیدایش میشود و کلودیا او را میابد. کلودیا از سفر در زمان میترسد (در سال ۱۹۸۶، هلگ به او کتاب سفر در زمان نوشته تنهاوس را میدهد) و به نظر میرسد که با نُوا درباره سفر در زمان مخالف است؛ یا موافق است؟ ما تا انتها مطمئن نیستیم که او واقعاً مخالف یا موافق این پدیده است یا نه.
این کلودیا است که طرحهای ماشین تنهاوس را به غریبه میدهد و او را متقاعد میکند که آن را تعمیر کند تا به وسیله آن بتواند حلقههای زمانی را نابود کند. نُوا میگوید که کلودیا به غریبه دروغ گفته است ولی خود نُوا نیز چنان شخصیت قابلاعتمادی نیست. به نظر میرسد که ما در فصل دو شاهد تقابل دو جناح هلگ و نُوا با جوناس (غریبه) و کلودیا خواهیم بود.
ادامه در صفحه بعد
سریالی فوق العاده جذاب می باشد ، که تا آخرین ثانیه هر قسمت ، توجه هات رو به خودش جلب میکنه !!!
یکی از شاهکار های سریال های خارجی در مورد موضوعات فراطبیعی می باشد .
[…] بخوانید: شرح اتفاقات اسرار آمیز قسمت پایانی سریال دارک […]
[…] بخوانید: شرح قسمت پایانی سریال دارک […]