((سینما با گریفیث شروع می شود و با کیارستمی پایان میابد)) این جمله ی درخشان گدار، تمامیت سینمای بحث برانگیز عباس کیارستمی را توضیح می دهد. کیارستمی فیلمساز بزرگ ایرانی و یکی از کارگردانان بنام دنیا، با سبک منحصر به فرد خود انقلابی ساختار شکن و بنیادین را بنا نمود که تا به امروز در ساحت هنر فیلم، بسیار ستوده و قابل استفاده قرار می گیرد. اما جمله ی گدار یک جمله ی اختصاری و دو پهلو است که در بطن خود یک سخن کنایه آمیز را یدک می کشد. کیارستمی و سبکش تمام انگاره های سینمایی را به پایان رساند و به جرات می توان گفت که پس از سبک او دیگر گونه ای از سینما وجود ندارد. گریفیث به نوعی خالق زبان تصویر بود و کیارستمی پایان دهنده ی تصور بصری. او با اختلاط سبک ها در هم و به وجود آوردن یک حس فرا همذات پندار، ابژه ی سینما را با ذهن درهم آمیخت و با زبانی ساده و بدون پیچیدگی، روایتی دگرگون و منتهی شده به پایان زبان سینما را اختراع کرد.
بخوانید: نقد و بررسی فیلم “مردی به نام اوه”
حال در سفر اودیسه وار کیارستمی در لابیرنت ها و دالانهای پیچ در پیچ تصویر، فیلم شیرین او را می توان آخرین مانیفست سبکش به حساب آورد. فیلمی که به زعم نگارنده با فرم و ساختار خود، سینما را در تمام وجهه ها تمام می کند. بله ، درست است. شیرین پایان سینماست. در این فیلم نوع فرم و نوع روایت و حتی پرسناژ در انتهای نگاه بصری قرار دارد. شاید برای بیننده اولین چیزی که پس از دیدن فیلم به ذهنش خطور کند این باشد که کیارستمی چه کاری انجام داده است؟؟ او از گرفتن نماهایی ثابت از حضار به چه هدفی می خواهد برسد؟؟اگر به طول روایت فیلم نظری بیافکنیم در میابیم که تمام بازیگران زن سینمای ایران، شامل نسل های مختلف تاریخی در حال تماشای فیلم لیلی و مجنون بر روی پرده هستند. اما ما هیچ نمایی از پرده نمی بینیم، بلکه در حال تماشای ریاکشن های حقیقی کسانی هستیم که یک عمر مشغول بازی کردن جلوی دوربین بوده اند. در شیرین خبری از بازی نیست. چون همه چیز به اتمام رسیده است. بازی، قصه، پیرنگ، درام، اکسسوار و…… حال سئوال اصلی اینجاست که چرا شیرین چنین موضعی دارد؟؟
اگر سراغ اولین فیلم تاریخ سینما برویم که صحنه ی ورود قطار به ایستگاه بود، مخاطبین در سکوت کامل در حال تماشای یک اثر صامت بودند و فقط تصویر می دیدند. اما در شیرین، زاویه دوربین از سمت پرده می چرخد و به تماشاگران خیره شده است. در ابتدای سینما، این تصویر بود که برای مخاطبین قصه می گفت ولی در شیرین، این صداست که همه چیز می آفریند. دیگر بازی تمام است. دیگر به جای نقش بازی کردن باید بر روی تصویر زندگی کرد. به بیانی می توان به جرات گفت که شیرین تنها فیلم تاریخ سینماست که قابل نقد نیست و از مدیوم نقد ساختاری گذار می کند، چون ما دیگر در این فیلم، سینمایی نداریم. یعنی می توان اینطور گفت که در آینده برای بررسی تاریخ گفته می شود سینما منهای شیرین. این فیلم همانطور که از ساختمانش پیداست حرف و ادعایی ندارد، اما در روند تکامل فیلمسازی شخصی بنام عبلس کیارستمی، رادیکال ترین و به کلام ساده تر، انتهای فیلمسازی اوست. به همین دلیل است که می توان به جد گفت که شیرین نمای تمام قد آن حمله ی گدار بوده که به زبان تصویر درآمده است.
اما از جانب مدیوم نقد، شیرین در حین سادگی اش مختل کننده ترین و برهم ریزنده ترین اثر تاریخ سینماست. حتی کسانی هم که فیلم را یک اثر سینمایی به حساب نمی آورند، موضع دقیقی به اثر نمی توانند داشته باشند. چون با اثری رو به رو هستیم که مشخص نیست یک مستند است یا سینما و یا هیچ. به همین دلیل است که نگارنده اعتقاد دارد شیرین را به هیچ وجه نمی توان نقدش کرد و تمامی این متن فقط یک یادداشت نقد مابانه بود. شاید این تنها فیلمی باشد که در زندگی یک منتقد می تواند چنین حالتی بیافریند. منتقدی که در موضع نفی و سلب اثر می خواهد باشد، در حقیقت مشخص نیست با چه چیزی طرف است و از آنسو اگر در موضع سمپات هم قرار بگیرد، نقطه ی اتکایی ندارد.
در پایان می توان اضافه کرد که شیرین، تصویر و صدا و سکوت و سکون و در آخر تضاد با همه چیز، حتی خود سینما را مجموعا در هم جمع کرده است. ولی اگر به کارنامه ی کیارستمی از ابتدا نظری بیافکنیم و سیر تحول و تکامل ساختار و فرم و روایت را در سبک سینمای او بسنجیم به این امر می رسیم که کیارستمی بلاخره یک شیرین باید می ساخت.
نظر شما چیست؟