پیش از آغاز به پخش شدن، اوزارکِ شبکه نتفلیکس، شبیه به “برکینگ بد” به نظر میرسید. مردی خانواده دوست از قشر متوسط و محلههای حومه شهر، ناگهان درگیر دنیای خطرناک مواد مخدر میشود.بله، قسمت اول و آغاز داستان بسیار آشنا به نظر میرسد. کار به جایی رسید که کارگردان/ تهیهکننده/ ستاره این سریال، “جیسون بیتمن” نیز آن را مورد اشاره قرار داده و سعی کرد از آن دفاع کند. اما هنگامی که نقد و بررسیها آغاز شد، واقعیت نیز باید آشکار میگشت. اوزارک شباهت بسیار کمی با سریال معروف و برنده جوایز شبکه AMC دارد. این سریال کاملا مستقل است، سریال معمولی اما قابل تماشا که به راحتی در دسترس قرار دارد.
منتقدین با نگاهی “برکینگ بد“گونه به سراغ نقد این سریال آمدهاند و خب این سادهترین کار است. اما باید توجه کرد که همه آنها این دو سریال را با دید مثبت مقایسه نکردهاند؛ و البته هستند نقدهایی که در دید مثبت کمی افراطی پیش رفتهاند و تیترهایی به یاد ماندنی برای خود ساختند، “سریالی عالی برای طرفداران برکینگ بد“، “سریالی که طرفداران برکینگ بد باید به تماشای آن بنشینند“، “سریالی عالی برای شما که دلتنگ برکینگ بد شدهاید” و “طرفداران برکینگ بد سریال جدیدی برای خود یافتهاند“. یکی از نقدهای نسبتا میانهرو نیز حتی با تیتر “اوزارک ممکن است بیش از حد شبیه به برکینگ بد باشد و این برای خود این سریال بد است” منتشر شد. در مورد سریالی جایگزین کننده برکینگ بد، سریال “بهتره با سول تماس بگیری” (Better Call Saul) به عنوان اسپینآف برکینگ بد، مدتی است پخش میشود و باید بگوییم سریالی واقعا عالی است.
Ozark اما، که برای فصل دوم نیز تمدید شد، مخاطبان را اغلب بیشتر درگیر داستانش ساخته است، خصوصا به دلیل ظرافتهای بینظیر در داستانش. البته قطعا میدانیم موضوعی که برکینگ بد را بسیار محبوب کرده بود، داستان سراسر اکشن آن بود و نه هنر کارگردانی و یا شکلگیری آرام شخصیتها در طول سریال. دلیل آنکه مخاطبان آن سریال قطعا بیشتر جذب اوزارک خواهند شد، این است که سریعا وارد داستان شده و حسابدار شیکاگویی داستان را میبینیم که به شهر اوزارک در نزدیکی دریاچه میزوری رفته تا نقشهای پولآور را دنبال کند که او را نزد رئیس موادفروشش نیز محبوب خواهد ساخت. کمی بعد از آن است که داستان پسزمینه “مارتی براید” (Marty Byrde) در صحنههای فلشبک نمایش داده میشوند.
برخی از نقدهای مثبت Ozark که شیوه مقایسه را دنبال نمیکنند نیز بیش از حد به تشویق اوزارک میپردازند، و این باعث داشتن انتظارات بسیاری از آن میشود. اغراق در دنیای دیجیتال شایع شده است، خصوصا که منتقدین بر سر بازدید سایتها و داغ بودن تیترهایشان بایکدیگر در رقابتند، اما از آنجا که نقدهای مربوط به تلویزیون نیز الان بخشی از سایت Rotten Tomatoes شده، افراط و تفریط در این نقدها نیز بسیار بیشتر شده است. اما تلویزیون به این راحتیها نه اوج میگیرد و نه پایین میآید؛ فصلهای سریالها ممکن است قسمتهایی عالی و قسمتهایی ضعیف و بد داشته باشند، و در طول داستان قطعا بخشی محبوبتر و بخشی نیز کسلکننده به نظر خواهند آمد.
اوزارک یکی دیگر از سریالهای دوجانبه نتفلیکس است، همچون “دوستان همدانشگاهی” (Friends from College)، بهترین اثر برای سرگرمی میانرده، که به راحتی در دسترس کسانی که از این سرویس استفاده میکنند، قرار خواهد گرفت. این سریال به اندازه کافی خوب است، خصوصا زمانی که کمی جلوتر میرود و “پیتر مولان“، دلال بزرگ هروئین را معرفی میکند و یا به “جولیا گارنر” فرصت شناساندن خود به مخاطب را میدهد، که در حالی که بخشهای مربوط به او در فیلمنامه کمی سرسری نوشته شدهاند، اما واقعاً در اینکار متقاعد کننده عمل میکند. در کل، سریال توجه را جلب میکند، اغلب هم به این خاطر که اتفاقات مختلفی داستانش را رقم میزنند، و واقعاً نمیتوان حدس زد که چه چیزی در ادامه رخ خواهد داد، اما مخاطب را با خود همراه میکند تا ببیند چه اتفاقی در کجا رخ میدهد و چگونه میتواند با آن کنار بیاید.
یکی از نقاط ضعف اوزارک در حوزه چراها و چگونهها است، زمانی که این سریال تقریبا هیچ تلاشی نمیکند تا چالش شخصیتها در مواجه با قسمتهای مختلف داستان را روایت کند. به عنوان مثال، هنگامی که شخصیت گارنر، “روث“، در قسمت یکی مانده به آخر دوتا از عموهایش را میکشد، این موضوع باید برایش بسیار دشوار باشد، خصوصا که تصمیم میگیرد این کار را شتابزده به انجام برساند، و با کمک کابلهای برق آنها را میکشد. اعمال او را نمیبینیم، چرا که این سریال تصمیم دارد مرگ آنان غافلگیرکننده باشد، و این بد نیست، اما اینکه پس از آن زمانی را با روث و احساساتش همراه نمیشویم کمی ناامید کننده است، مقدار کمی دیالوگ و ادامه داستان، همین.
بخوانید: کریس همسورث از ادامه راهش با شخصیت ثور میگوید …
اگر سریال قصد هم داشته باشد چالش شخصیتها در مواجه شدن با وقایع را به تصویر بکشد، کمی در آن ضعیف و بدون صداقت عمل میکند. واکنش “پاستور یانگ” (با بازی مایکل مازلی) به عنوان مثال، اصلا کافی و قابل باور نیست، هنگامی که متوجه میشود فرزند همسر باردارش که حدس میزنیم به قتل رسیده باشد، زنده به دنیا آمده است، اما در ادامه او را میبینیم که تصمیم دارد این نوزاد را در دریاچه غرق کد، چراکه احتمالا این راحتترین راه احساساتی کردن مخاطبان است. به طور کلی صحنه بسیار گمراهکننده است، حتی هنگامی مشغول انجام مراسم غسل تعمید است به غرق کردن نوزاد فکر میکند و صحنه طوری پیش میرود که برای مدت کوتاهی مطمئن باشیم که آن نوزاد مرده است.
مشکل Ozark این است که بسیار بر داستانش تکیه میکند، درحالی که اغلب باورش بسیار سخت است. از زندگی عجیبی که به خانواده “بیردس” پیشنهاد میشود و آنها قبول میکنند گرفته، تا ایده عجیب مردن توسط یک کامیون که ناگهانی از ناکجاآیاد ظاهر میشود، و یا رابطهای ناگهانی و تصادفی میان دو همجنس، و یا حتی تجمع مذهبی روی آب که بعدا مشخص میشود برای خرید هروئین جمع شدهاند، موارد بسیاری از این دست وجود دارد. در کل اینطور به نظر میرسد، رشتههای این داستان به طور مداوم در حال ادامه یافتن طولانیتر شدن است، و این ما را نگران میکند که نکند در جایی این موضوع باعث شود خراب شدن بخشی از داستان، برای باقی آن مشکلی ایجاد کند.
بدون کوچکترین اشکالی، بیشترین بخش این سریال را مکالمات شکل دادهاند. مارتی همواره با حرف زدن خود را از مشکلات نجات میدهد، و البته به نظر میرسد قدرت متقاعد کردن او در داستان بسیار بیشتر است، تا برای مخاطب. او همیشه راهحل یا ایدهای برای پیشنهاد دادن دارد، قدم بعدیای برای طی کردن، و البته گاهی حتی خود او از نقشههایش مطمئن نیست، ولی این ویژگیای است که شخصیت او را زنده نگه داشته وسریال را پیش میبرد. اوزارک همه اینها را برای مخاطبینش ارائه میکند، و مطمئن میشود که مسیر بهتر شدن را دنبال کرده و ما را در مسیری که میخواهد و البته با پیشرفت نیز همراه است، رو به جلو هدایت میکند. به کل خارقالعادهای این سریال در این کار موفق است، حتی با وجود اینکه شخصیت اصلی جذاب و موثری ندارد.
اگر سریالی را لایق مقایسه شدن با اوزارک بدانیم، آن قطعا (Arrested Development) است. در هردو آنها بیتمن نقش اصلی داستان را به عنوان مردی که به دنبال حل کردن مشکلات است، ایفا میکند. مشکلاتی که برای خانواده و شغلش به دلیل فعالیتهای غیرقانونی شخصیتهای فرعی احمق داستان، پیش میآیند. در طول زمان هردو شخصیت در این دو سریال، تصمیماتی احمقانه میگیرند، که ناشی از دستپاچگی و موقعیتهای سخت است. البته فرق مهم میان آن دو این است که “مارتی” مانند “مایکل” بااخلاق نیست. مخاطبین سریال به دنبال ان هستند که حل شدن مشکلات مایکل را ببینند و او را خارج از این آشوب بیابند، اما مارتی هیچگونه ویژگی اخلاقیای در خود ندارد که شما را طرفدارش کند. او میتوانست به راحتی در آخر سریال،بدون کوچکترین ناراحتی و اشکی از سوی مخاطبین کشته شود.
اوزارک سریالی عالی نیست، اما هنگامی که به تماشای برخی قسمتهای آن بنشینید، به راحتی جذبش خواهید شد، خصوصا که بخش بخش داستان آن شما را کنجکاوانه دنبال خود خواهد کشاند. اگرچه که قسمت آخر از فصل اول آن، آنچنان ما را در بهت و سوال رها نکرد، قطعا میتوان در طول سریال قسمتهایی را به یاد آورد که یک اتفاق به دیگری منجر شده و اتفاقی دیگر رقم خورد و در نهایت برای ما مخاطبان وفادار آن، روزهایی بسیار استرسزا به همراه آورد. به هرحال حداقل باید ببینیم “ریچل” (با بازی جوردانا اسپیرو)، یکی از معدود شخصیتهای دوستداشتنی سریال، با پولهایش به کجا فرار میکند؛ تا صحبت از اوست، آیا امکان این وجود دارد که او به محور اصلی سریال تبدیل شود؟
اگر برای تماشای سریال وقت بسیار دارید، و اینترنت مناسب برای دانلود دارید، و به دنبال سریالی برای تماشا هستید، اوزارک (Ozark) انتخاب بدی نیست و حداقل ۱۰ ساعتی شما را سرگرم خواهد کرد. متاسفانه بسیاری از منتقدین با نقدهایشان وعدههای بسیاری پیرامون آن به مخاطبین دادهاند، هم در زمینه مقایسه آن با دیگر شاهکارهای مدرن تلویزیون، و هم داستان و سبک کلی آن، و این را میتوان طعمهای نامناسب برای اغلبمان دانست.
بخوانید: نقد و بررسی سریال آیینه سیاه (Black Mirror)؛ محصولی دیگر از نتفلیکس
نظر شما چیست؟