او مردی انتقامجو و پارتیزانی با دید وسیع است که با سر به سمت خطر میدود، به تبهکاران مشت میکوبد، از تیرها، چاقوها، ماشینها، بمبها آتشها جاخالی میدهد و هر امر نامقدس و نفرینشدهای را که در مقابلش قرار گیرد از سر راه برمیدارد. او درمانی بر بیعدالتی است، که درلحظات سخت و دشوار، طعم شیرین قدرتی صالح را به ارمغان میآورد. ممکن است او گاه زخمی شود، مفاصل و استخوانهایش پر از شکستگی و درد باشد و چهرهاش درهم و خسته گردد، اما قلبش همواره صاف و خالص است. اینبار در “کامیوتر” (The Commuter) نوبت “مایکل مککالی” است، تا نیسون به ایفای نقش او بپردازد، شخصی که خود را ناگهان در میان توطئهای تبهکارانه مییابد.
“کامیوتر” جدیدترین اثر اکشن نیسون است. اینبار نیز برای بار چهارم او با “جاما کالت–سرا“، کارگردان اسپانیایی برای خلق شاهکاری دیگر همراه گشته است. شخصیتی که او به ایفای نقشش میپردازد، مایکل، کارمند بیمهای ۶۰ ساله است که پس از اخراج شدن از کارش درحال بازگشت به خانه با قطاری است که به منهتن عازم شده است. او را سرشار از حس ترس و نگرانی، تنها و درحال دوری از غریبههایی که همسفرش شدهاند و کمی محزون مییابیم؛ تا زمانی که یک زن (با بازی ورا فارمیگا)، با صدایی عمیق و جدی، به او پیشنهادی سخت و خطرناک میدهد.
قطار به راه میافتد، و داستان آغاز میشود، درست به سمت زمین نیسون، خطر، احساس گناه، چالشهای اخلاقی، صداهای مشت کوبیدن و کشف اجساد. مایکل در تلاش برای ایجاد تعادل میان محدودیتهای بدن، عقل و خرد و روحش آشفتهاش است. او استعارهای از زمانهای دشوار زندگی تکتک ما است، روحی آزرده که وارد بازیهای کثیف بانکداران، مدیران و سیاستمداران نشده است.
دوستی به او گفت: “در دنیایی فاسد زندگی میکنیم، فایدهای ندارد فردی کوچک در این چنین دنیایی باشی.”
مشتهای آهنین و گلولههای رعدآسا، همچون دیگر کارهای نیسون، “ربودهشده” (Taken) به عنوان مثال، که سریالی با درآمد تقریبا یک بیلیون دلاری از آن ساخته شد. “کامیوتر” فیلمی سرگرمکننده است، که هدفش داغ کردن بازار سرد گیشه در سرمای سخت زمستان است. این چنین فیلمهایی که اغلب هم در اوایل سال میلادی اکران میشوند، بیشترین نفع را از ستارگانشان میبرند، در همین مورد مثلا، “مایکل کالینز” او را یکی از بهترین و بااستعدادترین بازیگران نسل خودش میداند.
اما در “کامیوتر“، نیسون سراسر از نگرانی و دلهره، و البته کمی هم تفریح، در واگنهای قطار به دنبال مسافری اسرارآمیز میدود. این ماموریتی که به او داده شده، جایزهای صدهزاردلاری برایش خواهد داشت. چهره درهم و عصبی، خلوص نیت و پشتکار، خشم و اراده، و البته موهای آشفتهاش، او را به یادبودی از از شخصیتهای وسترن خلق شده توسط “جان فورد” و “هاوارد هاکس” تبدیل کرده است.
نیسون با آن لهجه نمایانکننده ریشه ایرلندیاش، درباره کامیوتر میگوید: “داستان درباره مردی است که میایستد و میگوید دیگر کافی است. گری کوپر، جان وین، جیمی استوارت. کاش من در آن روزها بودم. واقعا دوست داشتم بازیگری برای جان فورد بودم و آن دوران هالیوود را درک میکردم. فورد و هاوارد هاکس داستانهای اخلاقی بسیاری را فقط در ۹۰ دقیقه بیان کردند. اما کارگردانهای حالا این کار را در ۳ ساعت و ۱۰ دقیقه انجام میدهند، و خدا میداند این زمانی بسیار طولانی است.”
نیسون بازتابی از پلیس تنهایی است که “گری کوپر” به ایفای نقشش پرداخت و یادآوری است از شخصیتهای هیچکاکِ “کری گرنت“، همچنین او تداعی کننده آثاری همچون “تقاص” (Payback) با حضور “مل گیبسون“، مجموعه فیلمهای “بورن” (Bourne) با حضور “مت دیمن“، “گرن تورینو” (Grand Torino) با حضور “کلینت ایستوود” و “آرزوی مرگ” (Death Wish) و بازیگر مرد قویاش، “چارلز برانسون” در ذهن است.
مردان همگی هنگامی که غرورشان و کسانی که دوست دارند تهدید میشوند، به خشونت روی میآورند. آنها به پارتیزان و قهرمانی تبدیل میشوند که به دنبال آن است که آنچه که دوست میدارد را حفظ کند، و یا برآنچه که از دست داده تقاص گیرد. “بروس ویلز” امسال در نسخهای بازسازی شده از “آرزوی مرگ” بازی خواهد کرد، فیلمی پیرامون دکتری که به دنبال انتقام گرفتن از کسانی است که همسر و دخترش را کشتهاند.
بخوانید: نقد و بررسی “دفتر مرگ” (Death Note): لایو-اکشن ناامیدکننده نتفلیکسی
چنین فیلمهایی در مورد دنیایی هستند که موسسات و سازمانهای قانونی دیگر کاری از دستشان ساخته نیست و افراد باید خود دست به کار شوند. آنها عوامگراییای کهنه را زنده میکنند، همانطور که ترامپ و سناتور “برنی سندرز” این کار را کردند، ماموریتی به نیابت از کسانی که مسئول هستند، تا خطر را پذیرفته و خود آنچه که از دست رفته، باز پس گیرند.
نیسون درباره “کامیوتر” میگوید: “من بازی کردن در نقش مردی عادی را دوست دارم. این مردان ناشناس را میبینید که وارد شهر شده و به دنبال شغل میگردند. زندگی در چنین دنیایی زیباست. مردی عادی بودن. همسر داشتن و یا منتظر ازدواج فرزندان بودن. و البته نگرانی برای بدست آوردن پول و درآمد کافی برای زندگی.”
کالت–سرا، کارگردان فیلم که فیلمهای مشترکش با نیسون تا به حال بیش از ۴۲۰ هزاردلار فروش داشتند، میگوید: “اگر قرار باشد کسی جایگزین ما شود، فردی جوانتر خواهد بود یا ماهرتر؟ من به دنبال این بودم تا در این داستان نیسون به یک سفر و ماجراجویی رفته، اول رد شود و سپس با مهارتهای بینظیرش جایگاهی که لیاقتش را دارد بدست آورد. و در پایان روز این شما هستید که تصمیم میگیرید آیا موفق بودهاید یا نه.”
فیلمهای اکشن نیسون ده سالی است که به شکل عجیبی از واقعیتها فرار میکنند، خواه مبارزه با یک قاتل سریالی در هواپیما باشد، “بدون توقف” (Non-Stop)، مبارزه با گروهی گانگستر باشد، “فرار در سراسر شب” (Running All Night)، یا جستجوی کل پاریس به دنبال دختر ربوده شدهاش در “ربوده شده” (Taken). هنگامی که او به دنبال تبهکاری بیافتد، شبیه آنفولانزا خواهد شد، پیگیر و مصمم با قدرتی خارقالعاده برای فرار از موقعیتهای خطرناکی که برایش پیش میآیند. اما در حالی که فقط ۵ سال مانده است تا ۷۰ ساله شود، او دیگر مثل قبل ماهر نیست.
نیسون که قبلا قهرمان بوکس نیز بوده، در اینباره میگوید: “من جکی چان نیستم. از پنجرهها بیرون نمیپرم. ترجیح میدهم این چنین کارهایی را به افراد متخصصش واگذار کنم. اما اینکه دعواهای خودم را انجام دهم، برایم لذت بخش است. اما من دیگر ۳۲ ساله نیستم و قرار هم نیست ادای آن را در بیاورم. در رفتوآمد ما مراقب بودیم من درست شبیه به مردی ۶۰ ساله مبارزه کنم. بله، ما مردی را داشتیم که سابقا پلیس بوده است، و الان هم میداند چطور آدمهای بد را دستگیر کند، هرچند که کمی پیر شده است.”
او ممکن است واقعا پیر شده باشد، اما او سبک خودش را پیدا کرده است، همان سبکی که ممکن است عده اندکی پس از ایفای نقش او در “فهرست شیندلر” (Schindler’s List) به عنوان صنعتگری آلمانی در طول جنگ جهانی دوم، که یهودیان را نجات داد، و البته باعث شد در سال۱۹۹۳ نیز نامزد دریافت جایزه اسکار شود، برایش پیشبینی کرده باشند.
روزنامه گاردین اخیرا نوشت: ” قبل از ربودهشده، حتی تصور آنکه بازیگر با انگیزه، ماهر و درجه یک لیست شیندلر، لیام نیسون، یک دهه را صرف مشت زدن به مردم و پریدن از روی اشیا بکند، آن هم در فیلمهایی اغلب درجه دو. این تصور به محالی تصوراتی همچون تصور دنیل دیلوئیس و وقف زندگیاش در آثار کمدی، یا مارک رایلنس به عنوان رهبر گروهی از خونآشامها در فیلمی به نام فاحشههای شدیدا خونخوار، و همانقدر عجیب و غیرممکن است.”
جذابیت تحسینبرانگیز و قهرمانانه نیسون، زمانی بیش از بیش برافروخته شد که به سراغ “لاک بسونِ” کارگردان و نویسنده رفته، و با او در مورد “برایان میلز” صحبت کرد، مامور سابق سازمان سیا که سعی دارد با کمک مهارتهای بینظیرش، دخترش را که همراه قاچاقچیان آلبانیایی در پاریس ناپدید شده است، بیابد.
پس از فیلم کامیوتر نیسون میگوید: “من همیشه فکر میکردم این فیلم فقط یک فیلم مهیج ساده اروپایی است که خیلی زود هم نسخهای خانگی آن عرضه خواهند شد، اما فاکس آن را به موفقیتی بزرگ تبدیل کرد. هالیوود مرا متفاوت از قبل دید و برایم فیلمنامههای اکشن فرستاد، مانند کودکی در مغازه اسباببازی فروشی هیجانزده شدهام.”
او افزود: “من رمانهای پلیسی دوست دارم. رمانهایی که مخاطب مدام در حال پرسش است که داستان چیست و چه کسی قاتل است. آن مرد است یا آن زن یا شاید هم آن یکی مرد؟ مخاطب همیشه این داستانها را دوست دارد. به غیر از فیلمهایی که من و جاما میسازیم، سینما خالی از چنین داستانهایی است. شاید این نوع داستانها را سنتی بدانید اما واقعاً هنوز هم جذاب هستند.”
نظر شما چیست؟