
کامبوزیا پرتوی دوستی و همکاری دیرینهای با جعفر پناهی دارد و در آخرین اثرش کامیون، تاثیرات این آشنایی بیش از پیش آشکار میشود. از نحوه فیلمبرداری کار گرفته تا محتوای درونی آن که گاهی از شدت واقعیت حالت مستند میگیرد همه و همه شبیه کارهای قبلی جعفر پناهی ساخته شده و البته در درجهای پایینتر. داستان ساده و سرراست فیلم آنطور که خود کارگردان میگوید به فیلمنامهای برای ده سال پیش بازمیگردد که قرار بود بعد از سالها بهروز وثوقی را بار دیگر وارد سینمای ایران کند. نقشی که در نهایت به سعید آًقاخانی رسیده و وثوقی از ایفای آن بازمانده است. هرچند بازگشت بهروز وثوقی در فیلم «کرگدن» بهمن قبادی به اندازهای ناامید کننده بود که به شخصه دوست داشتم فرصت دیگری برای هنرنمایی او در قاب سینما فراهم شود ولی سعید آقاخانی (که چند سالیست از سینمای طنز و کمدی کناره گرفته و رو به نقشهای جدیتر آورده) چنان میدرخشد که این فقدان اصلا حس نمیشود. فیلمنامه ده سال پیش با تغییرات زیادی به سبب اتفاقات سالهای اخیر همراه بوده و به عنوان مثال موضوع داعش در فیلم کنونی، پیشتر حول مساله طالبان میچرخیده است. داعش و یا طالبان تفاوت چندانی در فیلم نمیگذارد چرا که صرفا بهانهای هستند برای به جریان افتادن قصه اصلی فیلم.
داستان فیلم «کامیون» درباره راننده کامیون کردی است با نام بهروز (با بازی سعید آًقاخانی) که دختری ایزدی ( با بازی تروسکا جولا) را از اربیل (کردستان عراق) به همراه برادر شوهرش و بار و بنهشان سوار میکند تا او را به شوهرش باروژ در تهران برساند. در ابتدای فیلم صحنهای از نسلکشی ایزدیان توسط داعش نمایش داده میشود و علت رفتن دختر به سمت تهران را مشخص میسازد. همسفر شدن او و برادر شوهرش (که پسربچهای ۱۲ ۱۳ ساله است) با بهروز از جادههای اربیل شروع شده و تا پایتخت ایران ادامه دارد. آنها به جستجوی باروژ در تمام آدرسهایی که از او دارند مشغول میشوند و اتفاقات گوناگونی را پشت سر میگذارند که دستمایه اصلی فیلم میشوند.
جدا از اینکه سکانس آغازین حضور داعش میتوانست بسیار بهتر و با رعب و وحشت بیشتری کار شود، باقی فیلم ریتم آرام و به دور از هیاهویی دارد که با قصههای مختلف پر میشود. قصههایی که میتوانستند با توجه به کلانشهر تهران و پتانسیل آن هیچ وقت تمام نشوند و به مانند سریالی بی پایان سالها ادامه پیدا کند. اما انتخاب تک تک قصههای در حال حاضر موجود در فیلم، با دقت کافی صورت گرفته و فراز و نشیبی را دل اثر جا انداخته که نه سیاهنمایی حساب میشود و نه شادی مصنوعی را در بر میگیرد. در بین این قصهها، تصادف کامیون با ماشین مدل بالایی وجود دارد که بیشتر از همه دیگر روایتها، کامیون را شبیه به آثار گذشته جعفر پناهی میکند. این تصادف که مرز فیلم و مستند را در فیلم درهم میشکند با ماشین نیکی کریمی در نقش خودش اتفاق میفتد و حضور کریمی در فیلم هرچند کمی غیرضروری به نظر میرسد ولی توانسته حس تعلیق خوبی به فیلم اضافه کند. موقعیتهای موجود در فیلم پی در پی عوض میشوند و فیلمساز چندان سعی نمیکند که روی یکی دو مورد از آنها تمرکز کند تا بلکه تاثیر بیشتری روی مخاطب داشته باشد. شاید کامبوزیا پرتوی خواسته تا روایت اصلی فیلم ماجرای دختر و بهروز باشد، دو فردی که هر دو به نوبهای آواره هستند و در هیاهوی شهر تهران به یکدیگر کمک میکنند. دختر با وارد کردن فضای خانواده و نوزادش به کامیون بهروز و بهروز هم در پی یافتن باروژی که معلوم نیست آدم درستکاریست یا دغلباز و یا اصلا زنده هست یا مرده (سکانس جنازه کنار خیابان به نظر من به وضوح به مرگ باروژ اشاره دارد.) البته تکامل این دو شخصیت به دست یکدیگر ناقص شکل گرفته و درجا زدن در اشارات سطحی و عادی، این بخش از فیلمنامه را ناقص کرده است. تشابه اسمی باروژ و بهروز در این بین (نام بهروز در سکانس آخر فیلم مشخص میشود) ضربه خوبیست که مثل پتک در انتهای فیلم به احساسات تماشاگر کوبیده میشود و کارساز از آب در آمده است.
تورج اصلانی که سمت فیلمبرداری کامیون را بر عهده دارد، از پتانسیل جادههای شهر و خود کلانشهر تهران به خوبی استفاده نکرده و عملا این عنصر را سوزانده است. فیلمبرداری در نماهای نزدیک باز قابل قبول است اما در کل نمیتوان نمره کاملی به کار اصلانی داد.
با وجود تضادهایی که در دو کاراکتر اصلی فیلم (دختر کرد و راننده کامیون) وجود دارد، اما فیلمساز اصراری به تاکید برای درشتنمایی کردن این تفاوتها ندارد و به جای این کار، رابطه آنها را به خوبی از دو غریبه به دو آشنا و سپس دو دوست پرورش میدهد. پسربچه میان این دو شخصیت نیز شاید برای بیننده عام کمی غیرعادی به نظر برسد، اما به شخصه به علت سکنی گزیدن با این افراد به مدت چندین ماه، کاملا آن را درست یافته و خلق و خوی کاراکتر را به حقیقت امر بسیار نزدیک میبینم. حتی غیرتی شدن بیش از حد او و دست به چاقو بردنش در اواخر فیلم (که خنده حضار داخل سالن سینما را در برداشت) به شدت واقعی بوده و این کارها از دست این افراد به راحتی برمیآید. از این رو میتوان تیم بازیگری سه نفره اصلی را ستود و بیشتر از همه به سعید آًقاخانی تبریک گفت که بار اصلی فیلم را به دوش میکشد و زیر گریم سنگین و لهجه غلیظ کردیاش، کاراکتری به یادماندنی خلق میکند.
کامیون کامبوزیا پرتوی فیلمی جادهایست که شباهت نسبی هم با فیلمنامه قبلی نگاشته شده توسط او یعنی «فراری» دارد. دغدغه پرتوی و خواسته او از آثارش مشخص است اما خود او نمیتواند حرفش را آنچنان که باید عنوان کند و همیشه نقصهایی در گفتمان خود به وجود میآورد. اگر فیلمساز در موقعیتهای متضاد شخصیتی، فرهنگی و اعتقادی بین زن کرد عراقی و راننده کامیون پرداخت بیشتری انجام میداد، قطعاً با فیلم بهتری روبرو بودیم و کامیون فعلی را از یک اثر خوب تبدیل به شاهکار میکرد.
بیشتر بخوانید :بررسی فیلم سرو زیر آب
نظر شما چیست؟