داستان یک روح فیلمی از جریان سینمای مستقل آمریکا است که امسال در میان منتقدان بسیار ستوده شد. فیلم به کارگردانی فیلمسازی جوان بنام دیوید لوری که آثار محدودی در کارنامه اش دارد، یک ساختار جدید با سبک بیانی متفاوت ایجاد می کند. اگر بخواهیم به شمای کلی داستان یک روح نظری بیافکنیم در میابیم که اثر در بطن ساختار فرمیک و چگالی درامش، بیشتر وام دار نوع روایت بریده بریده و خرده پیرنگ وار سینمای مدرن اروپا است. فیلم داستانی ساده و بدون پیچش های تو در تو را به عرصه ی نمایش می گذارد که در قسمت اشاعه ی بصری اش، یک مدل جدید از الگوریتم ژانر وحشت را پیاده سازی کرده و تمام ذهنیت مخاطب نسبت به قصه های ارواح و ارتباط آنان با جهان مادی انسانها را تغییر می دهد.
داستان فیلم از زمانی آغاز میشود که آقای سی (کیسی افلک) و همسرش که نام وی نیز به میان نمیآید و با اسم خانم ام ( رونی مارا) شناخته میشود، در خانهای آرام و گرم زندگی خود را میگذرانند. آنها در این خانه ی نسبتا دور افتاده مشکلات کوچک و بزرگ خود را دارند. آقای سی یک آهنگساز است که فضای مسکوت اطراف را مناسب حرفه خود دانسته و به خواستههای همسرش، مبنی بر ترک کردن چنین جای خلوتی اهمیت نمیدهد. درنهایت یک شب پرسناژ مرد قبول میکند که خانه را فروخته و به جایی شلوغ تر نقلمکان نمایند. در همین شب صدایی از هال خانه شنیده میشود و زن و شوهر با تعجب خود را به هال میرسانند و کسی را نمیبینند. سپس سکانس بعد با یک جامپ کات، از سردخانه آغاز میشود. جایی که آقای سی بر اثر حادثهای جان خود را از دست داده و همسر جوان غمگین اش را برای شناسایی جنازه آوردهاند. دوربین با یک نمای مدیوم لانگ از بیرون اتاق در حالت سکون، ام را از پشت می گیرد. او از جایش تکان نمی خورد و برداشت بلند فیلمساز همچون نماهای طولانی دیگرش، بدون ریتم به طوری که گویی زمان مرده باشد، ادامه پیدا می کند. سپس ام و مسئول سردخانه، اتاق مذکور را ترک نموده و جسم مرده ی سی با همان روانداز سفید رنگاش میایستد و آنها را تعقیب میکند.
این جسم مرده که حال تبدیل به روح شده است با همان حالت و سوراخهای روی پارچه که بر تن دارد (به جای چشم) تا خانه قدیمی و متروکشان، همسرش را تعقیب میکند. ام که نمیداند با غم از دست دادن همسرش چگونه کنار بیاید، مدتی را در خانه و با خاطرات شوهرش میگذارند، غافل از اینکه در تمام این مدت روح سی درحال تماشای اوست. روح با همان شمایل عجیب وغریباش در تمام سوگواریهای شخصیِ همسرش شرکت می کند. این در حالی است که شبح سی متوجه وجود روح دیگری در خانه کناری میشود. شبح همسایه گاهی از پنجره نگاهی به بیرون انداخته و در مکالمههای خلاقانه این دو (که بهصورت زیرنویس ارائه شده است) متوجه میشویم که او نیز مدتهاست در انتظار شخصی که بهخاطر ندارد، در خانه روبهرویی روزگار میگذارند. ام درنهایت از سوگواری و اندوه خسته شده و خانه را میفروشد. با حضور صاحب خانههای جدید، روح قصه شروع به انجام حرکاتی عجیب میکند. این حرکات در باز کردن در گنجهها تا جابجا کردن وسایل خانه خلاصه شده و این عمل وی برای این نیست که قصد اذیت کردن کودکان خانه را داشته باشد، بلکه به این دلیل است که سالهای پی در پی در زمانی اکتسابی و فریز شده برای شبح سی، رو به فزونی رفته و ما به صورت واضح با تغییر فصلها از پشت پنجره شاهد این موضوع هستیم. ساکنان خانه بارها تغییر میکنند و روح قصه، همچنان شاهد روزهای زندگی آنهاست.
بخوانید: نقد و بررسی سریال صاعقه سیاه (Black Lightning)
اساسا فیلم داستان یک روح در مورد یک ارتباط فرا نهاد گسسته شده بین یک انسان و یک موجود غیر ارگانیک است که فیلمساز با تبحری نو، بدون اینکه از المان های ژانر وحشت در شاخ و برگ دادن به پیرنگش استفاده کند، دوربینش را در حالتی ساکن قرار داده و یک چگالی منبسط و درام زدا ایجاد می کند. گسست های بینا متنی اثر در طول روایت، با میزانسن های داخلی به تصویر کشیده شده و اتمسفر به گونه ای تئوریزه می شود که ما وجود عنصری بنام زمان را احساس نمی کنیم. به بیانی انگار در فیلم داستان یک روح، زمان مرده است و یک خلاء الساقی در فضا حکمفرماست. حال در این بین برای گذر طول زمان در بستر روایت، کارگردان از نماهای سوپر ایمپوز و تو در تو از رفت و آمدهای ام نشانمان می دهد که اینکار مخاطب را دقیقا همراه نقطه ی دید سی می کند. در طول تاریخ سینما درباره ی ارتباط های غیر ارگانیک ارواح با محیط های ماتریالیستی فیلمهای زیادی ساخته شده است. اما دیوید لوری در این اثر دست به خلاقیتی نو زده و یک تصویر جدید از نقطه نظر یک روح بیگانه را با جهان مادی خلق می کند. اما در این میان نوع فرم فیلم، متوازن با نوع پیرنگ و درام منبسط اثر به مرتبه ی ساختگرایی رسیده و کالبد ساخته شده درتقارنی خطی میان تصویر و صدا، اجرا می گردد. برای مثال فیلمساز برای نمایش مردگی زمان و انبساط فضا از برداشت های بلند استفاده می کند که دو نمای طولانی، یکی در سکانس نخست و دیگری در سکانس پس از سردخانه به نمایش در می آید. در مورد پلان اول باید گفت که طول نما از اواسط ، زیادی کش دار می شود. یعنی در آنجا که روی تخت از نمایی “های انگل“، سی و ام را در آغوش هم می بینیم، نمایش این دو زیادی طول کشیده و منطق کش دار بودن این پلان تصنعی است. اما سکانس دوم که ام در حال خوردن کیک است و سی با حالتی بدون حرکت، همچون مجسمه او را دید می زند، بسیار خوب اجرا شده و این پلان – سکانس برای انتقال حس مردگی زمان و انبساط درام به خوبی در می آید. نوع قرار گیری جایگاه دوربین و سبک میزانسن ایستا و خلوت این سکانس، آدمی را به یاد نماهای برداشت بلند بی نظیر بلا تار می اندازد و گویی فیلمساز آگاهانه و تعمدی ساختار فرمیک اثرش را به مانند آثار سرد و بی روح برخی فیلمسازان اروپایی بنا کرده است.
داستان یک روح با بهره گیری از یک چگالی اکتسابی و از همه مهمتر موسیقی دنیل هارت که در لایه های زیرین اثر جریان پیدا می کند، یک ساختار جدید را در حال و هوای فیلمهای این چنینی می سازد که بسیار ستودنی است.
نام: داستان یک روح
کارگردان: دیوید لوری
امتیاز: ۱۰ / ۷
سلام با عرض خسته نباشید نقد بسیار حرفه ای و خوبی بود فقط درصورت امکان به وقایع پس از خودکشی روح همبپردازید چونبرای من کمی گنگ است که چه اتفاقاتی می افتد که او به گذشته سفر میکند .خیلی متشکر