“فکر میکنم هیچکدوم ما به شهرت عادت نداریم.” جملهای که تیچالای شیکپوش، شاهزاده واکاندا، در دیدار “ناتاشا رومانوا” یا همان “بیوه سیاه”، در فیلم “کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی” (Captain America: Civil War)، به او گفت. اندکی بعد تیچالا که به تازگی یتیم شده بود، از پسری با کت شلوار آبی به مردی به دنبال انتقام و با لباسی سیاه و ضدگلوله تغییر کرد و به عنوان جدیدترین قهرمان مارول یا همان پلنگ سیاه ظاهر شد.
به نظر میرسد شاهزاده ما مجبور است با شهرت کنار بیاید، چراکه “پلنگ سیاه” حتی پیش از اکران در ۱۶ام فوریه، رکوردهای گیشه را شکست، و “کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی” را در پیشفروش بلیط شکست داده و از “بتمن در مقابل سوپرمن: طلوع عدالت” (Batman v Superman: Dawn of Justice) نیز جلو زد و به پرفروشترین فیلم قهرمانی فاندانگو در تاریخ تبدیل شد. این فیلم حتی در بحث فرهنگی نیز از سایر فیلمهای مرتبط بسیار بسیار جلوتر و محبوبتر است.
“دیجی بنهامین”، مجری یک برنامه هفتگی به نام FanBrosShow درباره “پلنگ سیاه” گفت: “من تمام زندگیام را منتظر پلنگ سیاه بودهام. من به خوبی به یاد دارم. ۲۸ اکتبر، من در خیابانی در هیوستون بودم، همان روزی که مارول از برنامهاش برای ساخت این فیلم پرده برداشت.”
از زمان “مالکوم اکس” (Malcolm X) ساخته “اسپایک لی” در سال ۱۹۹۲، دیگر فیلمی که تبدیل به امید و افتخار سیاهپوستان آمریکا شود نداشتیم. اما حالا، “پلنگ سیاه” که کمپینهای فراوانی توسط طرفداران پرهیجانش به راه افتاده و حتی نوجوانان و کودکان نیز به دنبال تماشای آن هستند، درحال تبدیل به پدیدهای خارقالعاده و فراموش نشدنی است. در ماه دسامبر فیلمی از دو جوان سیاهپوست که مشتاق تماشای این فیلم بودند، منتشر شد؛ آنها با دیدن پوستر فیلم و بازیگران همگی سیاهپوست آن، شدیدا هیجانزده شده بودند. یکی از آنها در حساب توئیتر خود نوشته بود: “این حسی است که سفیدپوستان مدام در حال تجربهاش هستند؟؟؟!” همین جمله باعث شد فیلم آنها بیش از ۲٫۵ میلیون بار تماشا شود.
اما چه چیزی اینگونه مخاطبان این سریال را به وجد آورده است؟ پاسخ روشن است، کارگردان سیاهپوست با کارنامهای درخشان (رایان کوگلر کارگردان فیلمهایی همچون “ایستگاه فروتویل” (Fruitvale Station) و “کرید” (Creed))، بازیگرانی توانا و با استعداد و البته بازهم اغلب سیاهپوست (چدویک بوزمن، مایکل بی. جوردن، لوپیتا نیونگ، آنجلا باست و فورست وایتکر)، موسیقی متنی که یک سوپراستار رپ (کندریک لامار) آن را خلق کرده است، و البته اول و آخر، داستان قهرمانی آفریقایی.
پلنگ سیاه اولین قهرمان سیاه در کامیکهای مارول است که توسط “استن لی” و “جک کربی” خلق شد و اولین بار در کامیک “چهار شگفتانگیز مارول” شماره ۵۲ و در سال ۱۹۶۶ معرفی شد. او سپس انتقام جویان ملحق شد و اولین بار به عنوان ستاره “ماموریت جنگل” شماره و ۵ در سال ۱۹۷۳ ظاهر شد. او در این مدت بالا و پایینهای بسیاری داشت، سری مخصوصش که توسط کربی نوشته شده بود، در سال ۱۹۷۹ کنسل شد و مجددا در دهه ۱۹۸۰ بازگشت. در طول سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ نیز او در یک سری دیگر حضور یافت که توسط فیلمسازی به نام “رینالد هالدین” نوشته شده بود. در سال ۲۰۱۶ نیز “تا-نیشی کوئتس” سری جدیدی از کتابهای کامیک را نوشت که “جو رابرت” و آقای “کوگلر” نیز بر روی داستان آن کار میکردند.
بخوانید: اسکار ۲۰۱۸: فیلمها یا افرادی که هیچکس انتظارشان را نداشت!
در طول این سالها، پلنگ سیاه به قطرهای از موج ابرقهرمانان سیاه تبدیل شد، همچون لوک کیج شبکه نتفلیکس و یا “صاعقه سیاه” شبکه CW. اما تفاوت اینجاست که پلنگ سیاه در واکاندا دنبال میشود، کشوری خیالی در آفریقا که به لطف منابع بسیار وایبرنیوم بسیار و پیشرفت در حوزه تکنولوژی، ثروت فراوانی دارد. بخشی از زیبایی احساسی و بصری فیلم مربوط به واکاندا است و اینکه هنوز از شلوغی و آلودگی شهری در آن خبری نیست.
“دیردر هالمن” موسس جشنواره کتابهای کامیک سیاه وابسته به مرکز تحقیقات سیاهپوستان هارلم، درباره این فیلم و واکاندا میگوید: “واکاندا مدینه فاضله سیاهپوستان است و مبارزهای است با امپریالیسم و استعمار سرزمین آنها توسط سفیدپوستان. برای سیاهپوستان، تصور و خیال همه چیز است. در کتابهای کامیک، در زندگی واقعی و در فیلمها، این خیال میتواند واقعیتی باشد که به دنبال آن هستیم. اینکه جامعهای وجود دارد که با سلطه سفیدپوستان مبارزه میکند و درحالی که در مقابل آن ایستاده به پیشرفت رسیده است، به ما قدرت و انگیزهای فراوان میدهد.”
برای فردی همچون “فردریک جوزف”، یک مشاور فروش که کمپینهای #BlackPantherChallenge و GoFundMe را به راه انداخت تا جوانترها نیز بتوانند در سینماها به تماشای “پلنگ سیاه” بنشینند، واکاندا و پیچیدگیهای آن، معنایی جدید به زندگی میبخشد. در مقایسه با توهینهای ترامپ به کشورهایی همچون هایتی و یا کشورهای آفریقایی، به نظر او واکاندا آن روح درونی کشورهای آفریقایی، و آن آیندهای است که به سمت آن رهسپارند، مقصدی که میتوانست حال این کشورها باشد، اگر استعمار و امپریالیسم شکل نگرفته بود. با کمک کمپینهای آقای جوزف، چهل هزار دلار جمعآوری شد، تا کودکان کلوپ هارلم با آن بتوانند به تماشای این فیلم بنشینند. این یکی از ۷۰ کار مشابه اوست.
اما در مورد ستاره “پلنگ سیاه”، شاهزاده تیچالا، جذابیت محض این فیلم، “جاناتان گری”، ناشر کتابهای کمیک درباره او میگوید: “حالا برای اولین بار رویای هر پسربچه سیاهپوست را ملاقات میکنیم. ثروتمندتر از بیل گیتس، باهوشتر از الون ماسک، خوشتیپتر از دنزل، مردی که میراثدار و فرمانروای ثروتمندترین کشور دنیاست. این فیلم در مورد انجام وظایف و رسیدن به رویاهاست. هنگامی که شخصیتی همچون بروس وین را میبینید، این میلیاردر جذاب، از خودتان سوال میکنید که پس نسخه سیاه او کجاست؟ حالا اما تیچالا را دارید.”
از اینرو، “پلنگ سیاه” نگاهی نو به مسائل نژادی معاصر است، نه یک عقبنشینی است و نه یک خواست پوچ برای آرمانهایی که شاید دیگر تبدیل به نوستالژی شدهاند. آقای گری میگوید: “فکر نمیکنم ساخت چنین فیلمی در زمانی که سیاستهای ما بیش از پیش نژادپرستانه و توام با نفرت شدهاند، تصادفی باشد.” به نظر او درک سیاست نهفته در “پلنگ سیاه” اهمیت بسیاری دارد، خصوصا در زمانی که تحرکات در جهت برقراری عدالت و تساوی در زمینه حقوق مدنی جامعه که در دوران اوباما دنبال میشد، در حال محو شدن است.
“مارک برناردین”، ناشر کتابهای کمیکی همچون “نابغه” و مجری برنامه “Fatman on Batman” به همراه “کوین اسمیث”، درباره این فیلم میگوید: “پلنگ سیاه، اشتیاقی فرهنگی است برای آنچه که اوباما بود؛ زمانی که لازم نبود هر روز اخبار را بررسی کنید و دعا کنید که امروز دیگر جایی در دنیا در آتش نابودی نسوزد. زمانی که زندگی سیاهپوستان جوان، اینگونه مانند امروز بیارزش و خشن نبود.”
شاید به همین دلیل است که برخی فقط به تماشای این فیلم نشستن را حرکتی کوچک برای اعتراض به وضع کنونی جامعه و نشانهای بزرگ بر غرور برخواسته از فرهنگ مقتدر میدانند.
آقای برناردین “پلنگ سیاه” را زبانی مشترک میان ملتها و قومیتها میداند و میگوید: “هفته گذشته به فروشگاه رفته بودم. در آنجا یک دوست سیاهپوست از کنارم عبور کرد. سری تکون دادیم و او گفت: هی! ماه آینده پلنگ سیاه اکران خواهد شد. این زبانی جدید مخصوص این روزها برای همان چه خبر خودمان است.”
طرفداران این فیلم را خواهید دید که لباسهای مبدل پلنگ سیاه را پوشیدهاند و یا حتی با لباسهای سنتی خودشان به تماشای آن آمدهاند، اما فقط این نیست؛ گروههای آفریقایی-آمریکایی بلیطهای این فیلم را خریداری میکنند تا کودکان سیاهپوست نیز بتوانند در کنار یکدیگر به تماشای این فیلم بنشینند و تجربهای متفاوت و فراتر از آن، رویایی متفاوت داشته باشند.
به عنوان مثال، در اوکلند، “لادان جیمز ویلیامز” قصد داشت تا به نیویورک رفته و با همکارانش در دانشگاه هاروارد “پلنگ سیاه” را تماشا کنند. اما به جای آن تصمیم گرفت تا به همراه همسرش، دختر ۹ ساله و پسر ۷ سالهاش، در یک سینمای کوچک خانگی به همراه بیش ۹۰ خانواده آفریقایی-آمریکایی عضو موسسه “Jack and Jill of America” آن را تماشا کنند.
او در اینباره گفت: “روزی این نقاب کنار خواهد رفت، بسیار آرام. اما قبل از آن، من میخواهم برخی نکات خاص این فیلم و زبان آن را به همه نشان بدهم. میخواهم تا این کاری باشد که همه کنار هم انجام میدهیم. من، خانوادهام، اعضای موسسه و در کل، جامعه.”
نظر شما در مورد فیلم “پلنگ سیاه” چیست؟ آیا با اهداف فرهنگی این فیلم موافقید؟ نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
متن بسیار عالی بود، دو روز دیگه به اکران فیلم پلنگ سیاه باقی مونده و اشتیاق برای دیدن آن زیاد است، ممنون از ترجمه این مطلب
واقعا برام قتابل درک نیست چرا یه همچین فیلمهای تخیلی باید مورد توجه قرار بگیره؟! پوستر فیلم رو دیدم رقبت نکردم برای دیدنش (بعد از انتشار) ضمنا مارول طبق معمول از دی سی تقلید کرده این شخصیت پلنگ سیاه از خیلی جهات از بتمن الگو گرفته
http://uupload.ir/files/c813_black_panther_is_just_a_copypaste_of_batman.png
Black panther is just a copypaste of BATMAN
باشه بابا باشه