“هذرها” (Heathers) نام فیلمی است در ژانر کمدی سیاه، ساخته سال ۱۹۸۹، که در آن گروه موسیقیای غیرواقعی به نام Big Fun وجود داشت. یکی از آهنگهای آنها “خودکشی نوجوانان (این کار را نکن)” نام دارد که قطعهای از آن میگوید: “هرچیز کوچکی، هرچقدر هم کوچک، در تصویری بزرگ جای میگیرد.” این کلمات آنها امروز به موضوع یکی از محبوبترین سریالهای شبکه نتفلیکس، یعنی “۱۳ دلیل که چرا” تبدیل شده است، سریالی که از دید “پدیده پروانهای” به بررسی خودکشی نوجوانان در قرن بیست و یکم میپردازد.
“۱۳ دلیل که چرا” سریالی است ۱۳ قسمتی، که به بررسی اندوه و سردرگمی عواطف میپردازد؛ سریالی که با اقتباس از رمانی به نوشته “جی اشر”، به آن جان داده و اجازه میدهد محیط سرد و بیروح دبیرستانی که او در نوشتهاش به تصویر کشیده، نفسی بکشد و داستانش به آرامی پیرامون بازیگران اصلی با استعداد و پرمهارتش، “دیلان مینت” و “کترین لنگفورد”، بازیگر استرالیایی تازهوارد، به چرخش درآید.
سریال در یک دبیرستان شروع میشود، در حالی که اندوه و ناراحتی محیط و دانشآموزان را به دلیل مرگ “هانا بیکر” (لنگفورد) میتوان به خوبی در یادگاریها، عکسها و یادداشتهای “او را میشناختم”ی که روی کمدش در سالن اصلی چسباندهاند، حس کرد.
“بعضی چیزها را میدانیم، اما هیچ توضیحی برایشان نداریم، درست نمیگم؟” صدای هانا از زیر خاک شنیده میشود.
قبل از آنکه هانا بخواهد خودکشی کند، تعدادی نوار کاست تهیه کرد و در هرکدام صدای خودش را ضبط کرده و توضیح داد که چرا این کار را میکند و وقایع چند ماه اخیر از دید او چگونه بودهاند، پس از آن نیز به روش سنتی نامههای زنجیروار این نوارها را تک تک به افرادی رساند که آنها را مقصر میدانست. این نوارها به همراه یک نقشه که شنوندگان را به نقاط کلیدی داستان او هدایت میکرد، داستانی از نوجوانانی شاید بیگناه و یا حداقل ناآگاه از تاثیرات رفتارهایشان را روایت میکردند که دیگر از زورگویی و آزار جنسی و مسخره شدنهای مداوم خسته شدهاند. این که نوارها به اهداف مشخص شده هانا برسند یا از مسیر منحرف شوند را فردی نامشخص نظارت میکرد، موضوعی که باعث شده بود همه به نوعی متهم به همکاری با هانا باشند.
ما از زمانی به داستان ملحق میشویم که نوارها به دست “کلی” (دیلان مینت) میرسد، پسری آرام و سر به زیر که عاشق هانا بود و البته باورش هم نمیشد یکی از دلایل مرگ هانا باشد. هر چه داستان پیش میرود، کلی بیش از پیش از نقشش در مرگ هانا وحشت میکند، از کاری که با او کرده و این موجب میشود تا او با مقصران دیگری که در نوارها به آنها اشاره میشود به مشکلاتی بربخورد، چرا که آنها همه تلاششان را میکنند تا والدینشان و نیروهای قانون وارد دایره اسرارشان نشوند.
بخوانید: نقد و بررسی سریال نتفلیکسی اوزارک (Ozark)
این رمان یک دهه پیش نوشته شده است، اما امروز انگار از قبل هم به زندگی نوجوانان نزدیکتر شده است. دوران دبیرستان عموما هیچگاه محبوب نبوده است، و بچهها همیشه مشغول خراب کردن زندگی خودشان و بقیه، عذاب دادن یکدیگر، و هدر دادن وقت ارزشمند خود و دیگران هستند. اما آن چیزی که تغییر کرده است، و الان نیز در حال تغییر است، پنهان نبودن اینگونه افرادی است که آشکارا یا مخفیانه، به دلیل عدم بلوغ فکری و یا مشکلات روحی روانی به چنین کارهایی دست میزنند. در زمانی که اشر کتابش را مینوشت، پیامکهای با محتوای مزاحمت جنسی، قلدری اینترنتی و پخش کردن محتوای جنسی برای انتقام گرفتن تنها در حال تولد بود. اما امروزه ما در دنیای شبکههای مجازی غرق شدهایم، در حال که آنها با وعده ارتباط حداکثری عرضه شدند اما اگر عمیقا فکر کنیم، در نهایت به تنهاتر شدن یکا یک ما منجر شدند.
کتاب اشر تقریبا نوعی مکالمه میان صدای ضبط شده هانا، و دید پر از نگرانی کلی است که در یک شب بسیار غمانگیز اتفاق میافتد. عنوان کتاب حالتی قسمتی به داستان آن میدهد، اما “برایان یورکی”، نویسنده سریال “۱۳ دلیل که چرا” و برنده جوایز تونی و پالتیزر، به خوبی متوجه بود که اغلب شخصیتهایی که هانا در نوارهایش به آنها اشاره میکند، داستانی به اندازه یک قسمت یک ساعته ندارند. این موضوع شد تا داستان شخصیتهای نوجوان کتاب کمی گستردهتر شود، شامل تشویقکنندهای به نام “جسیکا” (آلیشا بو)، پسری عاشق ماشین به نام “تونی” (کریستین ناوارو)، دختری نمره ۲۰ به نام “کورتنی” (میشل سلن آنگ)، پسری قلدر و کاپیتان تیم فوتبال مدرسه به نام “برایس” (جاستین پرنتیس)، پسری به تاییدشدن به نام “الکس” (مایلز هیزر) و سایر شخصیتها. از آنجا که اغلب این بازیگران جوان نسبتا ناآشنا هستند، نقش والدین نیز پررنگتر شده است تا بازیگرانی با تجربه همچون “برایان دارکی جیمز”، “کیت والش” و “مارک پلگرینو” و یا “درک لوک” و “استیون وبر” که در مدرسه کار میکنند نیز در این سریال بدرخشند.
این گستردهتر کردن داستان سریال نسبت به فیلم، مخلوطی از مزیتها و معایب است. نوجوانان داستان به گونهای پر از شک و غرق در توطئه با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند که درجهتی نسبتا یکسان با روایت هانا از داستان قرار میگیرد، اما این موضوع باعث میشود تا سبک فیلم از “داستانی که ممکن است برای هرکسی اتفاق بیافتد” به سبکی دیگر و البته غمانگیز و تاریکتر تغییر یابد. به طرز مشابهی، افزایش دادن نقش والدین در داستان، به برخی از بازیگران همچون “والش” قدرت و انگیزه بیشتری میبخشد، اما اینکه مثلا والدین هانا به دنبال شکایت کردن و قانونی پیش بردن خودکشی دخترشان هستند نیز سبک “۱۳ دلیل که چرا” را کمی افراطگونه و نامناسب میسازد.
بخشهای اضافه شده به داستان به نظر میرسد بخشی از تلاش عوامل سریال برای امکان پذیر کردن فصل دوم آن است، هرچند که ۱۳ قسمت فصل اول، برای منتقدین و مخاطبین سریال کاملا قانع کننده بودند و داستان به خوبی به اتمام رسید. به خوبی متوجه هستم که چرا چنین تغیرات و البته گستردهسازیهایی برای تبدیل کتاب اشر به یک سریال لازم بوده است، هرچند که نیازی به دنباله و فصل دومی نیست، اما کاهش تمرکزی که اشر در کتابش بر روی سیر داستان که حالتی مکالمه گونه میان هانا و کلی است، دارد، در نهایت منجر به کمرنگ شدن همان “آثار کوچکترین رفتارها”یی است که نوارهای هانا به دنبال بیان آن بودند.
سریال “۱۳ دلیل که چرا” را متعلق به مینت و لنگفورد میدانم، در حالی که در میان بازیگران مکمل، این هیزر، ناوارو و بوئه هستند که در میان دانشآموزان دبیرستان میدرخشند. سفر پر از تحقیر و عذاب هانا خالی از امید و وحشتناک است، و این رک بودن و مهارت بیان احساسات لنگفورد است که شما را مجذوب سریالی میکند که میدانید در انتها داستانش به جایی پوچ میرسد. بازی این هنرپیشه پر از احساس است، برخلاف مینت که هر لحظه باید احساسی متفاوت از خود نشان دهد و شخصیتی بسیار پیچیدهتر دارد، احساساتی همچون خشم و احساس ناآرامی تا خجالت و عشق پنهانی بدون هیچ راه فرار. (برخلاف کتاب، کلی در سریال کمتر بیگناه و مخفی است و این موضوعی است که مرا بسیار خرسند کرد.) یکی دیگر از صحنههایی که به وضوح میتوان هنر مینت را در آن دید، لحظاتی است که صحبتهایی عمیق و عاطفی میان هانا و کلی رد و بدل میشود و او به خوبی این احساس لذت کوتاه را نشان میدهد و حتی مخاطب را نیز در آن شریک میسازد.
هرگونه لوسبازی اما، بسیار نادر است. مخاطب و هدف اصلی “۱۳ دلیل که چرا”، نوجوانان هستند، و این سریالی است که معتقد است نوجوانان میتوانند به تماشای کارهایی بنشینند که قادر به انجام آنها هستند. سریال مصمم است تا رفتاری که تقریبا همه ما در قبال تجاوز، ظلم و به طور کلی آزار و اذیت، داریم را به نمایش گذارده و ما را به فکر فرو ببرد. سریال گروهی از کارگردانان شامل “تام مککرتی”، “گرگ آراکی” و “کارل فرنکلین” دارد که همواره از اوج گیری هنرنمایی بازیگران سریال جلوگیری میکنند و در تلاشند تا لحظات مهمتر لوس و بچگانه نشود، داستان را منسجم به تصویر میکشند اما گاهی به حاشیه میروند، واطلاعاتی مهم را از مخاطب دریغ کرده و لحظاتی فانتزیگونه و بیارزش خلق میکنند.
اما به طور کلی، سریال “۱۳ دلیل که چرا” با قدرت به ارتباط میان انسانها و نیاز ابتدایی آنها برای پذیرفته شدن میپردازد، و داستان اینکه چگونه دوستان و نزدیکان هانا او را دلسرد و ناامید کردند را روایت میکند. اگر سریال نمیتواند به خوبی افسردگی عمیق هانا را نمایش دهد، قسمتی ۳۰ دقیقه به نام “فراتر از دلایل” برای جبران آن پخش شده است. این قسمت ویژه که حالتی مصاحبهگونه دارد، اطلاعاتی مهم که جاماندهاند را به همراه دارد، برخی از تصاویر و فیلمهای پشت صحنه را نمایش میدهد و مصاحبهای نیز با “سلنا گومز” و “مندی تیفی”، تهیهکنندگان سریال دارد. در واقع این قسمت، متممی است بر سریالی که تماشای آن بسیار سخت است، اما همواره بسیار تماشایی است.
نظر شما در مورد زندگی هانا، رفتار دوستانش با او، و به طور کلی داستان این سریال چیست؟ آیا شما نیز مانند نوجوانان بسیاری دیگر این داستان را تمثیلی از زندگی خودتان میدانید؟ نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
نقد زیبایی بود