جان ویک: قسمت دوم چگونه فیلمی است؟ آیا تا به حال شده است که بعد از دیدن یک فیلم آنچنان شگفتزده شوید که پوستتان مورمور شود؟ آیا تا به حال از دیدن یک فیلم آنقدر لذت بردهاید که آدرنالین خونتان بالا برود و احساس شادی بکنید به طوری که دید امیدوارانهتری نسبت به جهان پیدا کنید؟ آیا تا به حال نقش اول یک فیلم اکشن، چنان عملکرد قهرمانانهای داشته است که شما را نسبت به تواناییهای بدن انسان شگفتزده کند؟ این دقیقاً حسی بود که من بعد از تماشای فیلم جان ویک: قسمت دوم داشتم؛ دنبالهای بر فیلم موففق اکشن «جان ویک» که در سال ۲۰۱۴ منتشر شده است.
جان ویک: قسمت دوم فیلم بیباکتری است؛ سرسختتر و خشنتر از قسمت اول خود است. فیلم البته لحظات خندهدار نیز دارد؛ شوخیهای ریز در حرکات فیزیکی و صحنههای درگیری و نیز بذلهگویی در صحنههای غیرمنتظره. از بسیاری از جهات، این فیلم، یک مثل افلاطونی در ژانر اکشن است! اپرایی مزین گشته با جزییات دقیق و چشمنواز که با ظرافت تمام با خون رنگ شدهاند! در میان تمامی ویژگیهای مثبت سازنده این اثر، میتوان گفت که فیلم یک صحنه نمایش کامل برای قدرتنمایی «کیانو ریوز» است که در نقش یک آدمکش قراردادی بازمیگردد و قدرت بازیگریاش را در قالب یک ستاره اکشن به نمایش میگذارد. بله درست خواندید؛ من گفتم قدرت بازیگری. هیچ مبالغهای لازم نیست، جان ویک: قسمت دوم حقیقتاً یک فیلم حیرتانگیز و زیباست؛ ولی بدون کیانو ریوز به موفقیت فعلی نمیرسید؛ کسی که صادقانه ژانر اکشن را دوست دارد.
ویک دوران بازنشستگی را خوب طی نمیکند؛ همه این موضوع را به سادگی قبول دارند؛ همانطور که بقیه افراد در فیلم پیشین به آن اشاره داشتند. او به انتقامگیری با سر و صدای هر چه تمامتر اعتیاد دارد. جدا از همه اینها، او چه چیز دیگری دارد که برایش زندگی کند؟ فیلم دوم دقیقاً از جایی شروع میشود که فیلم نخست پایان گرفته است، ویک هنوز بابت مرگ همسرش، هلن (بریجیت مویناهان) گیج است و از ساخت یکی زندگی جدید در کنار سگ پیت بول زیبا و بینامش که به شکل جالبی دقیقاً کنار خود ویک قدم برمیدارد، ناتوان است. ویک مهلت اندکی برای استراحت دارد تا اینکه سر و کله سانتینو دیآنتونیو (ریکاردو اسکامارکیو) پیدا میشود و از ویک میخواهد به سوگندنامهای که با خون خودش مدتها پیش بسته بود و باعث بازنشستگیاش از حرفه خونینش شده بود، عمل کند. ویک در ابتدا سرباز میزند ول بعد از اینکه خانهاش منفجر شده و با خاک یکسان میشود، راه دیگری جز قبول درخواست دیآنتونیو پیش روی خود نمیبیند. ولی قبول درخواست دیآنتونیو، آرامشی که ویک مدنظرش است را برایش به ارمغان نمیآورد. به زودی او خودش را در محاصره خطرها و تهدیدهایی از هر سو میبیند؛ از جمله مأمور و دست راست لال دیآنتونیو، آرس (روبی رز) و کَسین (کامن)، محافظ زنی که ویک مأمور کشتنش شده بود.
جان ویک: قسمت دوم مانند فیلم نخست روی یک موضوع خاص تمرکز نکرده است. ویک انتقام سگاش را گرفته و اکنون میخواهد ماشیناش را که در فیلم پیشین از وی دزدیده شد را پس بگیرد. این ماجرا باعث ایجاد یک جریان طنز در دیالوگهای «پیتر استومیر» که در نقش آبرام تاراسوف، برادر گنگستر روسی که ویک در فیلم پیشین او را کشت، میشود. ویک به آرامی در سایهها به پیش میرود و هر کسی که سر راهش باشد را از پا درمیآورد. در این حال، آبرام در حال گوش دادن به صدای کمانه کردن گلولهها و فریادهای افراد زیردستش است که به شکل کاریکاتور گونهای با وحشت و ترس همراه شدهاند. این صحنه با تکیه بر ماهیت اسطورهای ویک (حتی بیشتر از فیلم اول)، به پیش میرود و به خوبی پایه طنز فیلم را میسازد. بعد از سکانس آغازین، فیلم بدون هیچ اتلاف وقتی ما را به اعماق دنیای پر پیچ و خم آدمکشها، سوگندهای بستهشده با خون و قوانین محرمانه میبرد. فرنچایز جان ویک یکی از بهترین آثار سینمایی است که توانسته دنیایی خاصی را به تصویر بکشد؛ و یکی از آثاری است که پتانسیل بالایی برای گسترش دادن به شاخههای گوناگون (اسپین آف – Spin Off) از طریق گذشته این دنیای خشن و شخصیتهای آن در غالب کتابهای مصور، سریال و فیلم دارد. جزییات بسیار جالب و ظریفی در فیلم وجود دارد، مانند سنت قدیمی خالکوبی کردن تعداد افراد کشتهشده به دست یک آدمکش یا سایر کارهای کثیفی که باید انجام شود. یکی از جالبترین و مفرحترین بخشهای فیلم، آماده شدن و لباس پوشیدن جان ویک است. ویک مردی با سلیقهای بسیار دقیق و ظریف است! چه در حال گرفتن کتوشلوار جدید از خیاط باشد یا صحبت کردن با گارسون درباره اسلحهها اما با استفاده از اصطلاحاتی که درمورد غذاها استفاده میشود! سینما اختراع شده است تا کیانو ریوز کتوشلوار مشکی بر تن کند و با شکوهی همچون «فرد آستر» (بازیگر و رقصنده معروف آمریکایی) آدمهای پیش رویش را قطعهقطعه کند! اما در بسط و گسترش جهان ویک، فیلم اغلب فاقد آن تمرکز مناسبی است که فیلم اول را آنچنان حیرتانگیز ساخته بود. با اینکه فیلم دنبالهای بینقص نیست اما نقصهای آن مشکل آنچنانی ایجاد نمیکنند و به فیلم اجازه میدهند که داستان را با لحظات مفرحی به پیش ببرد.

بخوانید: نگاهی به شخصیت “ونوم” (Venom): رقیب قدیمی و محبوب مرد عنکبوتی
جان ویک: قسمت دوم ، برای بازیگران آن مانند بهشت است. بازگشت گروه بازیگران پیشین به همراه چهرههای جدید، کاملاً رضایت شما را جلب خواهد کرد. «ایان مکشین» بازگشته تا در هر سکانسی که او را میبینیم در حال غذا خوردن باشد؛ او همچنان ایفاگر نقش وینستون، صاحب هتل کانتیننتال در شهر نیویورک است. دیدن بازی «لنس رددیک» و «جان لگویزمائو» بسیار لذتبخش است و آنها انرژی متفاوتی به فیلم میدهند؛ «روبی رز» شاید به زودی بتواند یک کارنامه موفق برای خودش به عنوان یک ستاره فیلمهای اکشن وجود بیاورد. بدون به زبان آوردن حتی یک خط دیالوگ، رز حضور قدرتمندی در فیلم داشت و نظر مرا نسبت به عملکرد پیشیناش در سریال «نارنجی مد جدید است» تغییر داد. «کامن» همچنین نشان داد که میتواند یک حریف جدی برای ریوز، در غالب یک آدمکش ساکت اما مرگبار باشد. «فرانکو نِرو» نیز حضور کوتاهی به عنوان مدیر هتل کانتیننتال در شهر رم دارد. شما فرانکو نرو را میبیند که در حال گفت و گو با جان ویک است؛ چه چیزی بیشتر از این میخواهید؟!
اما برای من محبوبترین بازیگر اضافه شده به دنیای شگفتانگیز فیلم، «لارنس فیشبرن» است که به عنوان شاه منطقه باوِری (Bowery) در شهر نیویورک فعالیت میکند. ستارگان پیشین فیلم ماتریکس به شکل قابلتوجهی، با آرامشی مثالزدنی با یکدیگر روبهرو میشوند. آنها به گونهای با یکدیگر برخورد میکنند که تنها بازیگرانی با سابقه همکاری طولانی اینگونه رفتار میکنند. فیشبرن ایفاگر نقش یک فرمانده است که تمایل دارد در حاشیهها بماند. خندههای وی نشاندهنده این است که او یکی از قدرتمندترین طرفهای تأثیرگذار در فیلم است. در یکی از صحنهها، خنده او نقش یک واسطه را در تغییر صحنه بازی میکند که با طولانی شدن بیش از حد آن، با صحنهای غیرمعمول روبرو هستیم. فیشبرن حضور کوتاه اما بسیار تأثیرگذار در فیلم دارد.

البته دلیل اصلی که چرا جان ویک: قسمت دوم را گرامی بداریم، وجود صحنههای اکشن فیلم است. کارگردان «چاد استاهلسکی» و فیلمبردار «دن لاستان»، هر فریم فیلم را به یک ضیافت مجلل بصری تبدیل کردهاند. آنها نهایت بهره را از دنیای عظیمی که خلق کردهاند میبرند و با تشکیل یک پالت رنگ منحصر به فرد در چشماندازهای یک فیلم اکشن، به فیلم، کیفیت یک تابلوی نقاشی را دادهاند. آنها همچنین از فیزیک بدنی مناسب و ظاهر جذاب بازیگر نقش اول فیلمشان آگاهی دارند؛ ریوز اکثر تنها شخص در قاب تصویر است، صورت و بدن وی در سایههای فیروزهای، یشمی و نئون صورتی نشان داده میشود.
یک دید هنرمندانه و دقیق در فیلم وجود دارد که حتی صحنههای کوچک و کوتاه میان شخصیتها را که ماهیت قریب به اتفاق داستان را بیان میکنند، رها نمیکند؛ طراحی صدای فیلم، برجسته کردن صدای خرد شدن استخوانها، قطرهقطره چکیدن خون و واکنشهای گوناگون در جنگها و درگیریهای فزاینده و شدید فیلم، نیز بسیار شگفتانگیز است. صحنههای مبارزه به هیچ وجه ویرایش شده نیستند؛ انتخاب نماهای طولانی ادامهدار و بدون توقف مبارزات در فیلم، نشاندهنده این موضوع است که ریوز تا چه اندازه آماده و تعلیمدیده است. خشونت فیلم اصلاً یکنواخت نیست و حالات گوناگونی به خود میگیرد، از خشونتی تاریک و جدی همراه با رگههایی از طنز تا خشونتی شاعرانه و عجیب وغریب! اما همیشه و در همه حالات این خشونت بسیار خونین است. جان ویک: قسمت دوم از فیلم اول بسیار خشنتر و بیرحمتر است. در فیلم آدمکشانی را میبینیم که بدنشان تکهتکه میشود، چاقو میخورد و هر قسمتی از بدنشان مورد اصابت گلوله قرار میگیرد؛ و دوربین با جزییات تمام آنها را به تصویر میکشد و ما را شاهد مرگ دلخراش آنها میکند! فیلم یک هدیه هم به طرفداران پر و پا قرص خود میدهد و آن هم آدمکشی جان ویک به وسیله مداد است که درباره آن در فیلم اول و هم در این قسمت زیاد شنیده و میشنویم؛ و حقیقتاً از چیزی که فکرش را میکردم، خشنتر و وحشتناکتر بود!

اما جان ویک: قسمت دوم تنها یک فیلم بزرگ و زرقوبرق دار نیست. در فیلم، فیزیک و قدرت، هویت شخصیتهاست. فیلمنامهنویس اثر، «درک کولستاد»، به شکل هوشمندانهای توضیح اضافه درباره رابطه شخصیتها نمیدهد و آن را به صحنههای مبارزه میان آنها واگذار میکند. وقتی ویک به مبارزه با آرس میپردازد، او وحشی و ترسناک و رام نشدنی است؛ مانند شیر مادهای گرسنه که در میان جمعیتی ناشناس رها شده است. کاسیان به مراتب بیرحمتر و نیرومندتر است. او در مبارزاتش از روشهای سادهتری نسبت به ویک استفاده میکند اما به اندازه او مرگبار است. صحنههای درگیری غالباً با یک مکث طولانی و خیره شدن طرفین به یکدیگر آغاز میشود و سپس وارد زد و خورد کامل میشود. ما در اینجا کیانو ریوز را داریم؛ هیچ ستاره اکشنی به خوبی او نمیداند که چگونه میتوان با استفاده از درگیریهای فیزیکی، داستان را به پیش برد. دیالوگها به زبان میآیند ولی این بدن و قدرت فیزیکی ریوز است که یک داستان کامل را روایت میکند. حتی در صحنههایی که پرداخت ضعیفی دارند. یک نگاه مثبت یا لبخند نصفه و نیمه، گذشته بسیار بیشتری را نسبت به بسیاری از بازیگرانی که با مونولوگ آن را روایت میکنند، فاش میکند. وقتی آرس با قدرت است و کاسیان بیرحم، ریوز مجبور میشود که به ویک خشونتی ظریف و متفاوت بدهد.

به شکل جالبی، ویک معمولاً نوعی تله درست میکند و دشمنانش را میان پاهایش گیر میاندازد. این حرکتی است که بیشتر ستارههای اکشن مؤنث در فیلمها انجام میدهند؛ که برای من یادآور بیوه سیاه (اسکارلت جوهانسون) در فیلم «کاپیتان آمریکا: سرباز زمستانی» است. این نشاندهنده این موضوع است که چطور ریوز به شکل منحصر به فردی حرکات و صفات زنانه و مردانه را با هم ترکیب کرده است.
در یکی از صحنههای اکشن به یادماندنی فیلم، به نظر میآید که ریوز نوعی رقصِ همراه با ضربات مشت و اسلحهکشی را طراحی کرده است. او به زیبایی هنر رقاصی «فرد اساتیر» و «جین کلی» را وارد اکشن میکند. هیچ ستاره اکشنی مدرنی نیست که به یک اندازه بیرحم و نیز زیبا باشد؛ اما ریوز در جان ویک: قسمت دوم ، از یک بازیگر فیزیکی و با استعداد در صحنههای اکشن، فراتر میرود. فیلم، با موضوعات خود به اصل ثابت کارنامه کاری ریوز سرک میکشد: تنهایی. ریوز وقتی که نقش مردانی را بازی کرده که به واسطه انتخابهایشان یا آسیبهایی که دیدهاند، تنها شدهاند، همیشه بهترین بوده است.

تلاش ویک برای پیدا کردن آرامش و مکان خودش در این دنیا، به شکل غافلگیرکنندهای تأثیرگذار است. ما در اینجا مردی را داریم که هیچ خانهای در دنیا برایش باقی نمانده است و از لحاظ احساسی به هم ریخته و پریشان است. جان ویک: قسمت دوم ، یک پرتره تأثیرگذار از این حقیقت است که چگونه تنهایی میتواند بهترین ما را در دام میاندازد. فیلم با فضای کافی برای فیلم سوم پایان میابد؛ که من به شدت به آن امیدوارم. جان ویک: قسمت دوم نشان داد که یک فیلم به عنوان یک اثر هنری در مورد هیبت، شکوه، لذت، چالش و تحرک است و همچنین ثابت کرد که کیانور ریوز بزرگترین ستاره اکشن مدرن است و ما منتظر بازگشتاش در فیلم سوم هستیم.
بخوانید: نگاهی به فیلم «تاریکترین ساعت»، بیانیه سیاسی خوش ادا شده
از بهترین اکشن های چند سال اخیر، کیانو ریوز یک نقش ماندگار برای خود خلق کرد؛ مانند نئو در ماتریکس. به شدت منتظر قسمت سوم هستم. نقد خوبی بود.