«آستیگمات» اگر در جشنواره فیلم فجر در بین آثار شرکت کننده در مسابقه قرار می گرفت، بدون شک میتوانست افتخارآفرینی کند. واکاوی دلایل اینکه چرا آستیگمات در لیست فیلمهای جشنواره فجربه بهانه سیاهنمایی و… قرار نگرفت مطلب جداگانهای را میطلبد اما درباره فیلم جدید مجیدرضا مصطفوی صحبت کردن کارسختی برای یک منتقد سینماست. فیلم آستیگمات بهطرز عجیبی بدون اشکال و بینقص است و سخت میتوان روی ایرادات بسیارجزیی آن مانور داد. مصطفوی بیشک آینده سینمایی خوبی خواهد داشت و به قول مهدی پاکدل در زمان اکران این فیلم در جشنواره جهانی فجر: «او یک آدم حسابی سینماست که در آینده شاهکارآفرینی میکند.» کارگردان به طرز شگفتی از فیلم قبلی خود «انارهای نارس» پا را فراتر گذاشته و پیشرفت محسوسی نسبت به اثر قبلی خود در مباحث فنی داشته است.
داستان فیلم روایتگر یک خانواده نابسامان است که مهران پدر خانواده (با بازی محسن کیایی) و همسرش سمیرا (با بازی باران کوثری) است که در خانه مادر مهران، الهه، (با بازی مهتاب نصیرپور) زندگی میکنند. مهران بخاطر اعتیادش به مشروب از کار بیکار شده ولی تازه توانسته این بحران را رد کند و اعتیادش به الکل را ترک نماید. او در زیرزمین خانه علی رغم مخالفت همسرش به پرورش زالو مشغول است. مادرش از پدر معتادشان جدا شده ولی خانهای که آنها در آن سکنی گزیدهاند برای این مرد است و او قصد بازپس گیری خانه را دارد. در این بین پسر این خانواده با نام کسری هست که در این خانواده آشوبزده زندگی میکند و مشکلات خاص خودش را دارد.
مشکلات فیلم آستیگمات در بیشتر مواقع از دید کسری روایت میشود و از همین رو کمی تا قسمتی من را یاد فیلم پروژه فلوریدا انداخت. البته خط روایت داستانی دو اثر هیچ دخلی به یکدیگر ندارد اما این شباهت بخاطر مطرح کردن مسائل تلخ زندگی از دید یک کودک حس میشود. آستیگمات اما کودک را بیشتر از پروژه فلوریدا درگیر مسائل سیاه فیلم میکند و سکانسهایی را پدید میآورد که مثال آن در سینمای جهان هم چندان دیده نشده است. مطرح کردن مسائل روانشناسی پیرامون کسری به سبب خانواده از هم گسیختهای که دارد به زیبایی ساخته و پرداخته شده و با اینکه در حاشیه داستان قرار دارد، اما از بهیادماندنیترین صحنههای فیلم است.
جدا از کسری و درخشیدن بازیگر کودک تازهواردش، باقی بازیگران نیز به خوبی از عهده نقش خود برمیآیند. محسن کیای با نقشآفرینی متفاوت خود تصورات گذشته کارنامه بازیگریاش را برای بیننده محو میکند. نصیرپور نیز مانند نیکی کریمی (که نقش معلم کسری را بازی میکند) هردو بعد از مدتها بازگشت خوبی برای خود رقم زدهاند و توانستهاند بازهم خودشان را در عالم بازیگری تثبیت کنند. در بین این دو نصیرپوربه مثابه نقش کلیدیترش و البته بازی بهترش لیاقت جوایز سینمایی را هم برای خود فراهم ساخته است.
نشانه شناسی در فیلم آستیگمات به صورت زیرپوستی وجود دارد و روی ضمیر ناخودآگاه مخاطب؛ شاید حتی بیآنکه از آنها آگاهی داشته باشد تاثیر میگذارد. زالوهایی که مثل خوره به زندگی این خانه چسبیدهاند و مردی که دستی دستی آنها را پرورش میدهد تا بتواند به خیال خود توسط آنها پولدار شود؛ درد دست زنی میانسال که جزو معدود کاراکترهای معقول فیلم به شمار میرود و بیشتر دردها و بلاها را به جان میخرد تا پسرش موفق شود؛ عینکی روی چشمان پسربچه که دوست ندارد آن را به چشم بزند و زندگیشان را بهتر ببیند و… پسربچه فیلم دچار بیماری آستیگماتیسم یا دوبینی است؛ اما وقتی فیلم دیده شود نشان میدهد که اتفاقا این بچه به ظاهر بیمار، نگاه بسیار درستتری به موضوعات دارد و در واقع این دیگران هستند که دچار دوبینی هستند.
فیلمنامه جدا از این نشانه شناسیها بسیار ریتم منظم و درستی دارد و با وجود زمان حدودا ۱۰۰ دقیقهای آن؛ بیننده متوجه گذر زمان در فیلم نمیشود. این ریتم شاید گاهی بیش از حد تند میشود ولی فورا با پرداختن به موضوعی در سکانس بعدیاش کشتی فیلم را از تلاطمی که میپنداریم الان است که به آن دچار شود رها میسازد. تدوین درست و خوش ساخت بهرام دهقانی نیز در خلق این ریتم بیتاثیر نبوده و کارگردان با اینکه دستی در تدوینگری نیز دارد این بار خودش پشت این کار را نگرفته است.
سهراب پورناظری کار موسیقی فیلم را برعهده گرفته و گویا موزیکهای او تنها المان جدیدیست که روی فیلم نسبت به نسخه فرستاده شده برای جشنواره فیلم فجر نقش بسته است. نوای آهنگهای خلق شده توسط او با اینکه تعدادشان زیاد نیست و از نتهای فراوان و آلات گوناگون موسیقی استفاده نشده؛ اما با حس و حال فیلم همخوانی دارد. این حس و حال را با سیاهنمایی اشتباه نگیرید چرا که امید کوچکی به صورت روزنههای نازکی در سکانسهای فیلم وجود دارد.
فیلم آستیگمات اگر در شخصیت پردازی کاراکترهای فرعیاش همانند زن خانواده و یا خواستگار میانسال الهه (با بازی مهدی پاکدل) کمی بیشتر تمرکز میکرد و همچنین پایانبندی جمع و جورتری را در روایت قصهمانند خود داشت؛ میتوانست تبدیل به یک شاهکار سینمایی مطلق شود. البته فیلم کنونی هم چندان فاصلهای با چنین لقبی ندارد و یک سروگردن از بسیاری از همتایان سینمایی خود بالاتر است.
نظر شما چیست؟