ری بردبری از بزرگترین نویسندگان ژانر علمی-تخیلی به شمار میرود که در ایران هم چندان ناشناخته نیست و حداقل ده کتابی از او به فارسی برگردانده شده (هرچند تعداد آثار او خیلی بیشتر است). کتاب فارنهایت ۴۵۱ او از جمله آثار مهم ادبیات علمی-تخیلی است که در نوع خودش یک اثر دنباله رو محسوب میشود؛ اثری که تا به امروز با احتساب فیلم پیش رو دوبار تبدیل به فیلم سینمایی شده و چندباری هم روی صحنه تئاتر اجرا شده ولی هنوز هم آن پتانسیل اصلی و قدرت کلماتش، درست به تصویر کشیده نشده است.
با اینکه کتاب فارنهایت ۴۵۱ چندان قطور نیست و نهایتا ۲۰۰ صفحه ناقابل است اما شاید بتوان گفت همانند داستانی که این صفحات تعریف میکنند، ارزش کتاب را واقعا نشان میدهد. هیچ تصویری نتوانسته ابهت و مفهوم کتاب را به درستی نشانمان دهد و این بار هم که دو هموطن ایرانیمان با کمک شبکه تلویزیونی بزرگ HBO (سازنده آثاری چون سریال بازی تاج و تخت) جدیدترین اقتباسشان را از این کتاب به پرده سینما آوردهاند، بازهم یک جای کار میلنگد. رامین بحرانی، کارگردان سینمای مستقل و امیر نادری، که او را از فیلمی چون دونده در سینمای ایران به یاد داریم، نویسندگی فیلمنامه فیلم فارنهایت ۴۵۱ را برعهده گرفتهاند و اثری ساختند که یکی از بیوفاترین فیلمهای اقتباسیست.
بی وفایی در سینمای اقتباسی به خودی خود شاید چندان مساله مهمی نباشد، به ویژه آنکه خود نویسنده کتاب دوبار در طول سالهای زندگانی خود، کتاب فارنهایت ۴۵۱ را بازنویسی کرد و همیشه اعتقاد داشت که باید صحبتهایش در کتاب به روز شود. او در کتاب از دغدغههای خود برای نسل آینده گفته و طبیعتا حالا که واقعا جهان آینده سر رسیده (کتاب در سال ۱۹۵۳ نوشته شده، ۶۵ سال پیش!) یک سری از حرفهای آن لزوما محقق نشده است. مثلا بردبری فکرش به سمت کتاب الکترونیکی و شبکههای اجتماعی نرفته بود و دنیا را جور دیگری میدید که در آن آدمیان فقط تیترهای نوشته شده (یا بهتر بگویم دیکته شده) توسط رایانه را میخوانند و با نمایشگرهای بزرگ روی در و دیوار خانهشان با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. بهروزرسانی که در داستان فارنهایت ۴۵۱ صورت گرفته، تاحدی به جا بوده ولی کاش این تغییرات در منبع اصلی فقط در حد و اندازه همان بهروزرسانی برخی عناصر بود و نه حذف بسیاری از کاراکترها و یا تغییر پایانبندی داستان.
برای آن دسته از افرادی که کتاب را نخواندهاند باید بگویم که داستان فارنهایت ۴۵۱، دنیایی را در آیندهای نامشخص روایت میکند که در آن تمام کتابها به دستور مقامات رده بالا سوزانده میشوند چرا که کلمات از نظر آنها شیطانی هستند. آتشنشانان در این زمان تبدیل به افرادی شدند که با تفنگهای آتشزای خود، هرچی کتاب و کاغذ و خودکار گیرشان میآید میسوزانند و اکثر مردم جهان هم با گذشت نسلها و شستشوی مغزی، موافق آنها هستند و کتاب را یک وسیله شیطانی میدانند که دروغ و وهم و خیال را به ارمغان میآورد. ضمنا قطرات چشمی در این دنیا وجود دارد که به دستور حکومت، باید هر روزه به چشمان ملت ریخته شود و دوربینهایی که در تمام نقاط منازل و شهر توسط حکومت نصب شده، رفتار شهروندان را نظارهگر هستند. این قطرههای دارویی خاصیتی شادکننده و بیخیالی (و البته فراموشی خاطرات) را به همراه دارد که باعث میشود مردم حس خوبی داشته باشند. در این بین یک آتش نشان به نام مونتاگ که کم کم دارد در شغل خودش ترفیع میگیرد، در طی یک عملیات کتابسوزی کنجکاویاش گل میکند تا کتابی را ورق بزند و متوجه میشود که این کنجکاوی فقط در او شکل نگرفته، بلکه خیلیها مانند خودش هستند…
از تفاوتهای فیلم با کتاب میتوان یک طومار تهیه کرد و اشاراتی که قبلا در حد یکی دو جمله شد کافیست. مایکل بی جوردن که اخیرا هالیوود روی آن سرمایهگذاری کرده در این فیلم بسیار ضعیف عمل میکند و بازی سطحی از خود به جا میگذارد. با اینکه بسیاری از افراد برای او آینده درخشانی متصور هستند ولی به شخصه معتقدم که مایکل بی جوردن بازیگر چندان قابلی نیست. از آنسو مایکل شنون که بار دیگر در قالب نقش منفی فرو رفته، نمیتواند آن دوگانگی که قرار است سروان بیتی (نام کاراکتر او در فیلم) داشته باشد را درست نشان دهد. البته این ناتوانی بازیگران به ضعف فیلمنامه هم برمیگردد چرا که نه دیالوگهای منطقی برای آنها نوشته شده و نه فیلم اجازه مانور قدرت بازیگری را به آنها میدهد اما شنون در تک لحظاتی که میتواند بدرخشد، خراب میکند و بد هم خراب میکند.
نمیدانم فیلم فارنهایت ۴۵۱ با توجه به تلویزیونی بودنش، چقدر بودجه بدان تعلق گرفته ولی یا HBO خساست به خرج داده و یا کارگردان فیلم بودجه را کامل خرج اثرش نکرده است! جلوههای ویژه در فیلم کپی پیستی از آثاری چون روح در صدف و بلیدرانر ۲۰۴۹ هستند و باید اعتراف کرد که این کپیکاری هم به نحو درستی انجام نشده است. فضای سایبرپانکی که بحرانی، کارگردان فیلم، قصد داشته از دل کتاب ری بردبری در بیاورد بیشتر شبیه فیلمی نامتوازن شده که تکلیفش را با خودش نمیداند. فیلم فارنهایت ۴۵۱ میخواهد لحن جدی به خود بگیرد اما به کلیشه رو میآورد و میخواهد فلسفی باشد ولی اکشن میشود. این نواقص در طول فیلم به همراهی بازی بد بازیگران به چشم میآید و آن را تبدیل به اثر بدتری از اقتباس دهه ۶۰ میلادی سینما از روی فیلم میکند؛ اقتباسی که هرچند آنهم مورد هجمه منتقدان قرار گرفت اما با دفاع خود نویسنده همراه بود و امروزه روز در برابر ورژن ۲۰۱۸ خود بهتر میتوان به ارزش آن پی برد.
پی نوشت: باید از کارگردان ایرانی فیلم در هر صورت ممنون بود که در لابهلای فیلمی پر از کتاب، هویت خود را فراموش نکرده و در تیتراژ نخستین صفحاتی از شاهنامه و در طول فیلم بار دیگر نماهایی از این کتاب بزرگ ایرانی و دیوان حافظ را نیز به مخاطب نشان میدهد. از این جهت دمتان گرم آقای بحرانی !
بیشتر بخوانید: نگاهی به فیلم «هت تریک» نیمه تاریک قمار زندگی
نظر شما چیست؟