دومین فصل از سریال “۱۳ دلیل برای آنکه”، درامی از شبکه نتفلیکس که به خودکشی نوجوانان میپردازد، از صحنههای مسخره و مصنوعی در دادگاه، رازهای کهنه و تاریخ گذشته، و تلاشهای ناموفق برای بازگرداندن “کترین لانگفورد” به عرصه داستان، پر شده است.
فصل اول “۱۳ دلیل برای آنکه” خود به اندازه کافی متزلزل بود. سریالی که از کتابی با همین عنوان، اثر “جی اشر” با ساختاری سفت و سخت اقتباس شده بود، کاری حساس که توسط گروهی از بهترین کارگردانان و نویسندگان به هدایت “تام مککارتی” و با کمک تعدادی از بااستعدادترین بازیگران جوان به انجام رسید. فصل اول سریال، داستانی رنجآور از خودکشی یک نوجوان را روایت میکرد، ابعاد تاریک زندگی او را با صمیمت در آغوش میکشید، شخصیتهای دیگر سریال را ارزش مینهاد و بسیار به ندرت غرق در اندوه و بیچارگی میشد. هرچند که سریال هدفی بسیار بزرگ و مهم را دنبال میکرد و نیتی بسیار نیکو پشت آن بود، اما از همان ابتدا بحث و جدلهای فراوانی بر سر آن شکل گرفت. هرچند که به شخصه خود معتقدم اغلب نظرات منفی در مورد این سریال به علت عدم درک درست ایدئولوژی پشت آن است اما نگرانیها پیرامون آن آنقدر وسیع و گاه بعضا منطقی بودند که نتوان آنها را نادیده گرفت.
همچون کتاب اشر، اولین فصل از “۱۳ دلیل برای آنکه” پایانی قاطع و به دور از ابهام داشت؛ هرآنچه که از داستان نیز کمی مبهم یا گنگ مانده بود، آنقدر اندک بود که نیازی به فصل دوم احساس نمیشد. اکنون نیز اندکی از پخش شدن دومین فصل این سریال که اتفاقا اصلا هم نیازی به ساخت آن نبود، میگذرد و خب به نظر میرسد که باید تا حد زیادی خوشحال باشیم که صحنه اول آن با دویدن یکی از شخصیتها به سمت بقیه و فریاد زدنش که “رفقا، یک جعبه دیگر از نوارکاستهای هانا پیدا کردم!” شروع نشده است. به جای آن، داستان این فصل جدید که توسط “برایان یورکی” نوشته و توسط “گرگ آراکی” کارگردانی شده است، زندگی دوستان و خانواده هانا (کترین لانگفورد) را چند ماه پس از آنکه نوارکاستهای مانده از او، دبیرستان لیبرتی را زیر و رو کرد و افرادی چون “کلی” (دیلان مینت) را به مرز جنون کشاند، دنبال میکند.
بازگشت ما به داستان سریال، همزمان شده است با شکایت مادر هانا (کیت واش) از دبیرستان لیبرتی به اتهام آنکه ضعف آنها در حذف کردن قلدری از مدرسه و عدم توجه مشاوران و معلمان هانا به مشکلات او و تلاشش برای جلب توجه و کمک خواستنهایش، در نهایت موجب خودکشی او شده است. جریان جلسات دادگاه به نقطه محوری فصل دوم سریال، در جایگزینی نوارکاستهای هانا در فصل قبل، تبدیل شده است و تمام دانشآموزان و مسئولان مدرسه که نوارهای هانا را دریافت کرده و گوش داده بودند همگی به دادگاه احضار میشوند. هرچند که دیگر از نوارکاست دیگری خبری نیست اما در این فصل است که متوجه میشویم آن حرفهای هانا، تنها بخشی جزئی از داستانی بزرگ و وسیع بودند.
برای کلی زمان به اندازه کافی گذشته است تا بتواند وارد یک رابطه عاشقانه با “اسکای” (سوزی بیکن) شود، دختری پرانگیزه و باانرژی اما بسیار حساس؛ با توجه به علاقه کلی به هانا، به نظر میرسد کم کم داریم تیپهای شخصیتی دخترهایی که کلی به آنها علاقهمند است را کشف میکنیم. کلی اما از سوی دادگاه برای شهادت دادن یا حتی به عنوان متهم احضار نشده است و این باعث شده است تا متعجب باشد که چرا کسی نمیخواهد او داستان مبهم خودش را بیان کند. در همین حال، کسانی که برای شهادت دادن احضار شدهاند یا خواهند شد، عبارتند از: “تایلر” (دوین درود) که به عکاس منحرف معروف شده، “جسیکا” (آلیشا بو) که پس از آنچه که بر سرش آمد به دختری شدیدا افسرده و آسیب دیده تبدیل شده، “زک” (راس باتلر) که پر است از تقابل درونی و “الکس” (مایلز هیزر) که پس از آنچه که در فصل قبل رخ داد، با مشکلات روحی و جسمی بسیاری دست و پنجه نرم میکند؛ که همگیشان نیز توسط فردی ناشناس تهدید میشوند تا رازهایی را که میدانند، آشکار نکنند. چه کسی پشت این تهدیدهاست؟ آیا “برایس” (جاستین پرنتیس) بدذات که مدام بر شرور بودنش افزوده میشود و ابعاد دیگری از کارهای کثیفش آشکار میشود پشت آنهاست یا هم تیمیها یا بهتر بگوییم نوچههایش در تیم بیسبال؟ اما سوال مهمتر، چه کسی پشت انتشار عکسها و مدارکی است که نشان میدهد هانا تنها یکی از آسیبدیدگان فضای آلوده و کثیف دبیرستان لیبرتی بوده است؟
یکی از مهمترین انتقادات یا شاید هم اتهامات وارد به فصل اول سریال، این بود که داستان به نوعی سعی داشت این موضوع را القا کند که خودکشی تنها راه موجود برای هانا بود. فصل دوم اما به شدیدترین شکل ممکن تلاش میکند تا کمی آن را با بررسی کردن داستان از زوایایی دیگر، جبران کند. هر قسمت سریال حدودا ۴۵ دقیقا زمان دارد که بخشی از اوایل آن به اخطار دادن به مخاطبین سپری شده و بخشی از انتهای آن نیز تلاش میکند تا منابعی برای کمک به افرادی با شرایط مشابه با هانا و دیگر شخصیتهای سریال معرفی کند. والدین گیج، بیخبر و بیتوجه فصل اول سریال، در این فصل آگاهتر شدهاند و به دنبال ارتباط برقرار کردن و رفاقت با فرزندانشان هستند و مشاور مدرسه، آقای “پورتر” (درک لوک) نیز شدیدا به خاطر کارهایی که باید میکرد و حرفهایی که باید میزد اما نکرد و نزد، عذاب وجدان دارد و تحت فشار است.
با اینکه شدیدا معتقدم فصل دومی برای این سریال نیاز نبود، اما پس از آنکه تمام ۱۳ قسمت را تماشا کردم، کمی در موضعم عقب رفتم و حتی مشتاق شدم تا بدانم یورکی و دیگر نویسندگان قصد دارند در ادامه تا چه میزان دیگری جهان خلق شده توسط اشر در کتابش را گسترش دهند و مخاطب را در آن به گردش در آورند.
در این فصل سعی شده است تا مخاطب را به کلی همان فصل اول تبدیل کنند. همان ناامیدی و احساس مورد خیانت قرار گرفتنی که او در آن زمان تجربه کرد و تحولی تدریجی در روایت داستانی که فکر میکرد آن را کامل میداند و درک میکند، اما با گذشت زمان به آرامی متوجه شد که هانا فقط یک تصور مصنوعی در ذهن او بود. این درست چیزی است که مخاطب باید در فصل دوم تجربه کند؛ آشکار شدن اینکه تصور ساخته شده در ذهن ما از هانا، همانطور اشتباه و مصنوعی است و با آشکار شدن بخشهایی از داستان که در فصل قبل و در روایتگری هانا از آنها خبری نبود، این تصور به آرامی به سمت واقعیت حرکت میکند؛ واقعیتی که در میان هالهای از داستانهای هانا در نوارهایش، فلشبکهای جدید این فصل و داستانی که شخصیتها یکبهیک تعریف میکنند، پنهان شده است.
برخی از اطلاعات جدید داستان، از جزئیاتی از کتاب اشر اقتباس شدهاند که در فصل قبل مورد توجه قرار نگرفته بودند. در مواقع دیگر، خاطراتی گذرا از روابطی کوتاه مدت و وقایعی اغلب کم اهمیت تا حدود زیادی دید مخاطب از فصل قبل را زیر سوال میبرد. قسمت ششم نیز که برخی از تماشاگران قطعا آن را تکراری بر فصل قبل خواهند دانست، درگیری شخصیتهای سریال را بر سر وقایعی نشان میدهد که در نوارکاستهای هانا به آنها اشاره نشده بود و اینکه اصلا چرا هانا به آنها اشاره نکرده است، موضوعی است که تا حد بسیاری خود باعث میشود دوباره به خانه اول رفته و از خود بپرسیم اصلا چه نیازی به فصل دوم از این سریال بوده است. البته باید اعلام کنم این فصل بهتر و بیشتر از فصل قبل به بررسی موضوعی که این روزها به بحثی داغ و البته مهم در سراسر جهان تبدیل شده است، میپردازد. بخش قابل توجهی از تمرکز سریال بر آزار جنسی و تبعیض حاکم بر زنان خصوصا زنان جوان، معطوف شده است، و این خود باعث شده است تا “۱۳ دلیل برای آنکه” به همراهی مناسب برای کمپینهای #me_too و Time’s Up تبدیل گردد.
نکته دیگر آن است که استفاده کردن از فرآینده دادگاه به عنوان ساختار اصلی این فصل از سریال به خودی خود ایده بدی نیست، هرچند که عملا تمام ابعاد آن در نهایت مضحک به نظر میرسند. تقابل میان وکلای طرفین (با بازی ویلسون کروز و آلیسون میلر) شاید اساسا طبیعی باشد، اما روند حقوقی دادگاه بسیار غیرواقعی به نظر میرسد و علاوه بر آن فرآیند کلی دادگاه پر است از لحظات “لابد داری باهام شوخی میکنی!” آن هم در تکتک قسمتها. البته دادگاه این اجازه را به این فصل از سریال داد تا این بار روایت هر قسمت را یک شخصیت دیگر جز هانا عهدهدار شود، تا ثابت کنند این فقط هانا نیست که به سبکی پر از کلیشه صحبت میکند، بلکه همه شخصیتهای “۱۳ دلیل برای آنکه” مسیری مشابه را طی میکنند و حالا نیز در این فصل قرار است تعداد بیش از ده شخصیت به کاوش در آن داستانی بپردازند که بخشی از آن را از هانا شنیده بودیم.
فصل اول خود پر بود از جزئیات اضافی و حواشی مختلف که بعضا حواسها را از مسیر اصلی داستان منحرف میکرد، اما اثر پروانهای که هانا در ابتدای داستانش به آن اشاره کرد، باعث شد تا آثار غمبار همان حواشی نیز کمکم آشکار شوند. منطقی است که در این فصل همان الگوی قبلی کنش و واکنشی دنبال نشود، چرا که زندگی همیشه این چنین نیست؛ اما در این فصل از وقایع دیگری پرده برداشته میشود که اغلب به دلایلی غیرمعقول رخ دادهاند. تعدادی معما به آرامی در طول این فصل شکل میگیرند که همگی بدون هیچگونه غافلگیریای برای مخاطب حل میشوند. اوج داستان نیز که برای قسمت آخر فصل دوم سریال گذاشته شده است، خود از قسمت چهارم قابل حدس است و شخصیتهایی که باید پر باشند از ایجاد حس غافلگیری، اصلا شوکآور به نظر نمیرسند. بخش زیادی از زندگی شخصیتها نیز که باید در درون دبیرستان دنبال شود، به خارج از آن منتقل میشود.
البته عملکرد بازیگران اغلب قانعکننده است. به بو و هیزر شخصیتی مناسب داده شده که به خوبی در آن میدرخشند. جاستین یا همان “برندون فلین” بدترین وضعیت یک شخصیت خارج از دبیرستان را دارد اما در نهایت بازیگری او بسیار جذاب به نظر میرسد. بیکن شیرین و البته گاهی نیز غمانگیز به نظر میرسد، و خب سریال نیز انگار گاهی از او غافل میشود. سریال همچنین از یکی ازمهمترین نکات راجع به گذشته کلی نیز غافل میشود، نکتهای که اگر وارد داستان میشد نیازی نبود تا مینت مدام دو احساس تکراری را بارها و بارها بازی کند، البته نه اینکه فکر کنید در انجام آن ضعیف است. مینت شخصیت اصلی فصل اول است، و این تقصیر او نیست که داستان این فصل از سریال او را فردی احمق و منزوی ساخته که کارهای مضحک انجام میدهد و خودش فکر میکند پسر بسیار خوبی است، در حالی که میدانیم اینطور نیست.
حداقل او دو بعد مختلف از یک شخصیت را بازی میکند. اما در مورد پرنتیس و نقشش، برایس، موضوع کمی فرق دارد. در این فصل او بسیار بدتر از فصل قبل، شخصیتی منفور و شرور دارد که البته کمی از برخی از نوچههایش در تیم بیسبال بهتر به نظر میرسد، افرادی که مدام در حال اذیت کردن سایرین در راهروهای مدرسه هستند، چه با کتک زدن و انداختنشان باشد چه با الفاظ رکیک و شوخیهای نامناسب. افراد بزرگ سالی نیز هستند که در طول فصل دوم یک چهره خاص از آنها را بارها مشاهده میکنیم، “جیک وبر” یا همان پدر مغرور برایس و یا کیت والش که چشمان قرمز و ناراحتش، چشمان هر بینندهای را تر میکند.
در این فصل شاید بیش از هرچیزی دلم برای یک دلیل برای حضور لنگفورد در سریال تنگ شده بود. بازی توام با آسیبپذیری و گاها حتی طنز او در سریالی که جای خالی کمی عنصر طنز به شدت احساس میشود و در قسمتهای آخر این فصل نیز به اوج خود میرسد، این سریال را از درخشش تا خوردشدن کامل با خود همراه کرد. کارگردانان سریال به خوبی میدانستند که هروقت نیاز باشد میتوانند بر چهره او زوم کنند تا هرچه لازم باشد را همان چهره معصوم او به مخاطب منتقل کند. در این فصل نیز شاهد حضور او هستیم و هر بار نیز نشان میدهد که چطور نویسندگان قصد دارند از او همچون یک پاشنهکش استفاده کنند.
پایان فصل دوم “۱۳ دلیل برای آنکه” راه را برای فصل سومی باز میکند که توجیه پشت ساخت آن از فصل دوم نیز غیرمنطقیتر است. شاید بهتر باشد تهیهکنندگان سریال لانگفورد را از بند این سریال آزاد کنند تا با کمک نامزدی گلدن گلوبش، به سوی درخششی بهتر حرکت کند. خود من نیز شاید خودم را از چنگ این سریال آزاد کنم؛ چرا که قطعا اگر یک منتقد نبودم و فصل اول آنگونه مرا مجذوب خود نکرده بود و البته وسواس کمال نیز نداشتم، پس از ششمین قسمت، فصل دو و سریال “۱۳ دلیل برای آنکه” را رها میکردم.
نظر شما در مورد فصل دوم سریال “۱۳ دلیل برای آنکه” چیست؟ آیا این فصل را ضعیفتر از فصل قبل میدانید یا به نظرتان همانطور زیبا و تاثیرگذار بوده است؟ نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
بخوانید: نقد فیلم سکوت بره ها (Silence of The Lambs): جهنم همینجاست
سلام
سریال خوبی بود از نظر من
نوجوونا اکثرا دچار این مشکلات هستن و باید بهشون کمک بشه
چیزی ک سعی داشتن نشون بدن تو این سریال نقش مشاورا تو انگیزه دادن ب بچه ها بود و واقعا هم اموزنده بود
فقط امیدوارم ب غیر از بچه مدرسه ایا یزرگترا هم این فیلمو نگاه کنن
سلام. هردوتا نقد ینی فصل اول و دوم رو خوندم. به نظر منتقد احترام میذارم اما میخوام براتون از نقاط قوت سریال بگم. سریال ۱۳ دلیل برای اینکه ، یکی از محبوب ترین سریال های من در طول این سالها بوده و هست. سریالی خوش ساخت و بسیار با کیفیت ، چه از لحاظ ساختار و چه از لحاظ بازی های درخشان بازیگران جوان این سریال. در ابتدای کار، نام این سریال اولین چیزی بود که مرا به تماشای آن ترغیب کرد. سیزده دلیل برای اینکه؟ برای اینکه چی؟ چه اتفاقی افتاده؟ اگر بخواهم تماما با شما صادق باشم باید… بیشتر بخوانید