“بی گناه” ترجمه ی فارسی ای است که برای این فیلم کرده اند. اثر جنایی – معمایی آلن جی. پاکولا که در سال ۱۹۹۰ با سوپر استار زمانه، هریستون فورد بر پرده ی سینماهای آمریکا رفت. فیلم داستان یک دادستان حرفه ای و معروف بنام راستی سابیچ (هریستون فورد) را روایت می کند که درگیر یک پرونده ی قتل می شود و ما وارد زندگی شخصی او می شویم. این اثر اقتباسی از رمان اسکات ترو است که در آمریکا فروش نسبتا خوبی داشت. با شروع فیلم با صدای نریشن “راستی” روبرو می شویم که دوربین، صندلی های خالی هیئت منصفه را نمایش می دهد. سپس در فلش بکی به سراغ روزهای نخست ایجاد بحران در زندگی “سابیج” می رویم. در اداره ی وی، یکی از وکلای جوان بنام کارولین پل هیموس (گرتا ساچی) به طرز مشکوکی به قتل می رسد و اکنون “راستی” باید معمای قتل او را حل نماید. با جلو رفتن روایت به صورت آهسته با تک تک شخصیت ها کمی آشنا می شویم. کارولین یک زن اغواگر و سوء استفاده گر از مردان بوده که برای موفقیت هایش، با همکارنش همخوابه می شود. در طول پیرنگ فیلمساز برایمان مواضع کم رنگ پرسناژها را برای مخاطب واضح تر به آشناپنداری رسانده و روابط پنهانی افراد با این زن روشن تر میگردد. سپس در پرده ی دوم با ایجاد بحران و گره افکنی در زندگی “راستی” به میزانسن های دادگاه رفته و نوبت به دیالوگ های پینگ پنگی وکیل و دادستان و قاضی می شود.
“بی گناه” در کلیت می خواهد یک قصه ی درام محور جنایی را روایت نماید و از دل بحران، پیچیدگی و اضمحلال روابط انسانی و پشت پرده ی مبهم قانون را به نمایش بگذارد. اما مشکل اساسی فیلم در نوع روایت درام و ساختار پیرنگی آن است. در طول اثر، فیلمساز برای اینکه شخصیت هایش را با قصه اش متقارن سازد درگیر یک خمودگی شده که سازه ی پیرنگ را به شدت خسته کننده و کند می کند. بیننده در زمان و خلاء های بینابین متنی، شاهد دیالوگ های بی ربط و بی مسئله هست که زیادی کشدار می شود. فیلمساز برای اینکه این حال و هوا را به دگرگونی دراماتیک برساند دست به تغییر پیرنگی زده و بحران را در زندگی شخصیت اصلی اش تئوریزه می کند. در این قسمت در بطن ساختارش دست به فلش بک در فلش بک می زند. “راستی” در فاصله گذاری های درام، رابطه اش را با کارولین به یاد می آورد و کارگردان می خواهد با این تصویرسازی، کاراکتر اصلی اش را در چند بعد به نمایش بگذارد که متاسفانه در فرمی ناقص بجای سمپاتیک شدن، تماشاگرش را خسته و کسل می کند. در پرده دوم با میزانسن های داخلی و بسته طرفیم که شخصیت اصلی باید از جرمی که به وی منصوب شده است مبرا گردد. در اینجا موضوعی که برای مخاطب یک تناقض فاحش ایجاد می کند، آزادی بی قید و شرط شخصیت “راستی” است. او با اینکه یک متهم ردیف اول بوده اما به راحتی به سر صحنه ی قتل می رود و بهمراه وکیلش نزد شاهدین رفته و حتی پرونده ی خود را مورد بررسی قرار می دهد. این موضوع برای تماشاگر بسیار چالش برانگیز بوده و این امر درام را متخلخل نموده و به بیانی روایت پیرنگ را در پرده دوم در ابهام و پرسش فرو می برد.
نوع شخصیت پردازی و درام ناقص در فرمی اخته شده، ساختار فیلم را در واگرایی و انفعال نگه می دارد و همین امر باعث شده که نتوانیم با موتیف های متواتر و سردرگم همراه شویم. در انتها، فیلمساز قصه اش را به سمت پایان بندی نیمه باز برده تا اینکه در حضور “راستی” همسرش به قتل کارولین اعتراف نماید. در اینجا قرار است به نوعی بی عدالتی و تخطئه ی قانون برسیم که همین امر کار فیلمساز را راحت تر می کند چون قرار است مخاطبش دست به تاویل بزند. این موضوع نشان دهنده ی سردرگمی پیرنگی و قصه پردازی در فیلمنامه بوده که سر آخر با تمام ضعف ها و وارفتگی هایش سرهم بندی می شود.
نام: بی گناه (Presumed Innocent)(1990)
کارگردان: آلن جی. پاکولا
امتیاز: ۱۰ / ۲
نظر شما چیست؟