“دی. او. ای.” مخفف مرگ یا زندگی، فیلمی کوچک و جمع و جور در ژانر جنایی – معمایی است که در سال ۱۹۴۹ توسط رودلف مت ساخته شد. اثری که با ساختمان کوچک و قصه ای کوتاه، مخاطبش را تا به آخر سرگرم نموده و بحرانش را به اندازه ی درامی که ارائه می دهد بیان می کند. قصه ی فیلم در مورد فردی شرکت دار است که برای یک پروژه کاری به سن فرانسیسکو رفته تا اینکه درگیر یک ماجرای مرموز می شود.
از همان سکانس نخست زمانی که تیتراژ بر روی صفحه جریان دارد، ما فرانک بیگلو (ادموند اوبراین) را می بینیم که در نمایی تعقیبی در راهروهای اداره ی پلیس قدم زده تا به اتاق رئیس اداره برود. در همین ابتدا فیلمساز بدون مقدمه چینی و کش دادن موضوع، مخاطب را مستقیم وارد پلات اصلی می کند. سپس بیگلو، کاراکتر اصلی در کنار پلیس نشسته و شروع می کند به تعریف کردن ماجرا و مخاطب بوسیله ی موتیف فلش بک به نقطه ی آغاز قصه پرتاب شده تا روند پیرنگ استارت بخورد. بیگلو در هتل مجلل سانفراسیسکو در محیطی دور از کارش تصمیم دارد کمی تفریح نموده و لحظه های خوشی را از سر به در کند تا اینکه بوسیله ی مردی مرموز توسط یک سم مهلک مسموم شده و به نوعی قربانی یک ترور برنامه ریزی شده می گردد. ایده ی اولیه ی فیلم که تازگی جذابی برای روایت یک پیرنگ نو دارد حول این موضوع دلالت دارد که بیگلو به قتل رسیده است اما هنوز او مانند مرده ای متحرک به دنبال راز جنایت و قاتل خویش گشته و همچون کارآگاهی کنجکاو راز یک معمای خاموش را روشن می کند. فیلمساز با به کار گیری و استفاده از این ایده در پلات اصلی اش، طوری دست به شخصیت پردازی زده که تا به آخر ماجرا ما هم به عنوان تماشاگر به دنبال کنار رفتن پرده هستیم. روند دراماتورلژی و سیر روایی فیلم در لحظه ی پایانی که به افشای حقیقت منجر می شود کاملا در راستای فضای کوچکی است که فیلم از ابتدا به تماشاگرش منتقل نموده است. در پایان وقتی متوجه می شویم که بیگلو فقط بخاطر زدن یک امضا پای یک قرارداد طعمه ی مرگی خاموش شده، می فهمیم که چطور بحران و فاجعه می تواند از بدو یک اتفاق کوچک متولد گردد. در سکانسی بیگلو با قیافه ای بهت زده و سرگردان می گوید: ” من فقط بخاطر یک امضا زندگی ام به پایان می رسد” این جمع بندی در پرداخت “دی.او.ای” به درستی به قرابت تصویر در آمده و همه چیز را در پس بحرانی الساقی به سمت فاجعه سوق می دهد.
البته در اثر رودولف مت گاهی اوقات در بازی ها اغراق و انفعال هم می توان مشاهده کرد. با اینکه بازی ادموند اوبراین در فیلم نقش کلیدی ای دارد اما در برخی اوقات با چاشنی اغراق مخلوط می شود. مانند لحظه ی دیدن نامزدش یا لحظه ی پایانی در سکانس آخر که در اتاق رئیس پلیس خیلی بد و مصنوعی می میرد. در این بین بازی پاملا بریتون در نقش نامزد بیگلو، پائولا گیبسون بسیار تصنعی و ملودرام زده و در گاهی اوقات منفعل می شود.
نماهای تعقیبی فیلم بخصوص سکانس های خارجی اش بسیار مثمر ثمر و سمپاتیک بوده و فیلمساز با یک عمل ساختارشکن دوربینش را از استدیو خارج کرده و به خیابان های واقعی می آورد. پلان هایی که بیگلو به مانند یک دیوانه در میان انبوه جمعیت به این در و آن در می زند تا حقیقت را کشف نماید بسیار خوب و دقیق از کار درآمده اند.
در کلام آخر دی. او. ای. که روایت گر مرگ یا زندگی در لحظه ای است که هیچکس انتظارش را ندارد، در کلیت ضعیف خود فیلم متناسب و خوبی است. اثری که ادعای بزرگی نداشته و به اندازه ی دنیایی که ارائه می دهد حرفش را می زند.
نام: دی. او. ای. (D.O.A)(1949)
کارگردان: رودولف مت
امتیاز: ۱۰ / ۶
بخوانید: نقد و بررسی فیلم گاتاکا
نظر شما چیست؟