“سرنخ” نام فیلمی در ژانر کمدی – جنایی است که توسط جاناتان لین در سال ۱۹۸۵ ساخته شد. این اثر را می توان تلاشی برای خلق یک درام موقعیت گرا با تمی جنایی – معمایی دانست که با زبان کمیک می خواهد مخاطبش را در طول اثر سرگرم نماید. فیلم در کلیت خود یک داستان ساده و تک خطی را یدک می کشد. جمعی از افراد ناشناس توسط فردی به صورت نامه به یک خانه ی اشرافی دعوت می شوند. در نگاه نخست چنین مضمونی آدمی را به یاد آثاری همچون: طناب (آلفرد هیچکاک)، ملک الموت (لوئیس بونوئل)، رولت چینی (راینر ورنر فاسبیندر) و…. می اندازد. با ذکر کردن آثار مشابه با تم “سرنخ” می توان یک گستردگی در نوع سبک روایی مشاهده کرد. هیچکاک با سبک داستانگویی خود در دل درامش تعلیق می آفریند و بونوئل با خلق جهانی منتزع و بسته در دل یک جمع بورژوازی، تله ای موهوم و سوررئال می سازد و یا فاسبیندر با زوج های خود در “رولت چینی” روابط زناشویی با محوریت خیانت را به چالش می کشد. همانطور که می بینید شاید کلیت این سه داستان یک چیز باشد، یعنی جمع شدن افرادی دور هم در یک خانه و شروع بحران، اما هر کدام در روایتی منفک با هم که جهان و آدمها و نوع روایی و سبک درام پردازی خود را دارا هستند. حال جاناتان لین در “سرنخ” به دنبال همین بیان متفاوت نسبت به روایت های قبلی خود در سینماست. او یک قصه ی جنایی را به دامان ژانر کمدی برده و با ایجاد موقعیت های بزنگاهی، می خواهد درامی ساده و گرم خلق نماید. در همین راستا باید گفت که لین تا حدودی به موفقیتی نسبی نایل می شود با اینکه اثرش بعضا دچار اختلالات روایی در پیرنگ و کش آمدگی های دراماتیک می گردد
فیلم از جایی کلید می خورد که مردی بنام وادسوورس (تیم کوری) وارد خانه ای اشرافی و مجلل می شود. در همان شروع معرفی، فیلمساز با یک شوخی، فضای اثرش را با یک موتیف “خودآشناگر” برای بیننده مدل سازی می کند. کفش وادسوورس به مدفوع سگ ها مالیده شده و با همین پارامتر سایر مهمان ها در بدو ورود متوجه بویی بد در خانه می شوند. همین امر مقدمه سازی برای موقعیت های کمیک در ادامه ی پیرنگ است. سپس با تک تک افراد آشنا می شویم. از پروفسور گرفته تا کلنل و همسر سناتور و یک فرد دولتی. با ورود این افراد و ناشناس بودنشان برای یکدیگر، شخصیت وادسوورس نقش کاراکتر مرکزی را ایفا می نماید به طوری که تا پایان، کلیت درام حول او جریان داشته و اساسا ریتم و ضرباهنگ را به تلرانس می رساند. پیرنگ اصلی “سرنخ” در مورد انتقام و پایان دادن به یک بازی باج گیری است که گویی توسط واتسوورس چیده شده است، اما فیلمساز در پایان با آن ترفند انتهایی اش برای گیج کردن مخاطب و به مثابه ی آن ایجاد گره گشایی غیر متفرقه، برخی از موضوعات مبهم باقی مانده و همین امر باعث مشکل اساسی سرنخ می گردد.
یکی از موتیف هایی که فیلم با آن دم به دم شوخی می کند موضوع قتل آقای بادی (لی وینگ) است که در حول آن قاتلی مخوف شروع به انجام بازی ای پنهانی با مهمانان می کند. مهمانانی که هر کدام بنا بر گناهی در آن مجلس جمع شده اند و حال باید با اعمال خود روبرو گردند. آقای بادی همان فردی معرفی می شود که از آنها باج خواهی می کند و در عرض فقط چند ثانیه گویی در تاریکی توسط یکی از حضار به قتل رسیده اما این موضوع بخشی از بازی بوده است. اگر در پایان فیلم دقت کنید، زمانی که فاش می شود آقای بادی اصلی در حقیقت خود واتسوورس بوده و پیشخدمت و آشپز جزوء تیم وی بوده اند کمی جمع بندی برای مخاطب وارد فاز پیچیده و مبهمی می شود. اساسا فیلم در پایان به طرز جالبی فیلم را می بندد. ما با سه پایانبندی مجزا طرفیم که در هر کدام قاتلین و مجرمین اصلی برایمان شرح داده می شود تا اینکه در آخرین اپیزود با درج جمله ی ” روایت واقعی” متوجه ی بازی آقای بادی حقیقی با حضار می شویم. حال سئوالات یکی پس از دیگری برای مخاطب پیش می آید. مثلا اینکه اگر آقای گرین (مایکل مک کین) پلیس مخفی بوده و در حال بازی کردن نقش آقای گرین است پس چطور آقای بادی از او به دلیل همجنسباز بودنش باج می گرفته؟ حتی وی در وزارت خارجه هم مشغول به کار بوده است؟!!!! یا حضور منطقی آقای بادی تقلبی و مردنش به چه دلیل بوده است؟؟ یا آن پلیس سیاه پوست که توسط یکی از مهمانان اجیر شده بود یا آن خواننده زن که بیمار پروفسور پلام (کریستوفر لی) بود و به طور عجیب و غریبی ناگهان در جلوی درب خانه سبز می شود؟؟؟ اینها مجهولاتی است که در زیر چرخ های کمدی لحظه ای تخطئه می شوند و می توان اینطور گفت که بیشتر نقش ها تیپ هایی را دارند تا کمی میزانسن و موقعیت درام را شلوغ نمایند
با همه ی این ضعف ها چه در ساختار و چه در پیرنگ که بخصوص در برخی از جاها مثل اکت های بیش از حد لوس واتسوورس و کش دادن های ریتمیک برای گرفتن خنده های شل و آبکی از مخاطب که زمان را هدر می دهند، سرنخ یک نمونه ی نسبتا متوسط و امتحان شده ای از ژانر کمدی – جنایی است که در دل معما و جدیت فضای جنایت، موقعیت های گاها کمدی و سرخوش به وجود می آورد که می توان آن را یک تلاش ژانریک معنا نمود.
نام: سرنخ (clue)(1985)
کارگردان: جاناتان لین
امتیاز: ۱۰ / ۵
بیشتر بخوانید: مهیج ترین اخبار دنیای هری پاتر را از زبان هری ردماین بشنوید !
نظر شما چیست؟