سم ریمی فیلمساز مشهور ژانر وحشت در موج جدید فیلمسازی هالیوود که در دهه ی ۸۰ سبک جدیدی از فیلمسازی تجاری و سرگرم کننده را سازماندهی نمود، برای مخاطبین علاقه مند به آثار اسلشر و ترسناک فردی آشناست. او با ساخت تریلوژی “مرده ی شیطانی” گیشه ی سینماهای آمریکا و سایر جهان را مورد اقبال قرار داد. ریمی پس از تهیه کنندگی و سرمایه گذاری بر روی آثار مختلف که به شکشت منجر گشت، در سال ۲۰۰۰ فیلمی با درون مایه های گونه ی ماوراطبیعی به عرصه ی نمایش آورد. هدیه فیلمی است در ظاهر ساده و خانوادگی که به ملودرامی زنانه می پردازد و با شخصیت اصلی زنش، آنی ویلسون (کیت بلانشت) می خواهد تمی سمپاتیک بسازد. با شروع اولین سکانس که پلانی از برکه ای تاریک با درختان در هم پیچیده است مخاطب را آماده می کند برای اثری رمز آلود. در ادامه با زندگی آنی آشنا می شویم که زنی فالگیر است و سه فرزند کوچکش را در غیاب پدر، بزرگ می کند. او با استفاده از غریزه ی ذاتی اش که نوعی پیشگویی می باشد و به قول مادربزرگش، هدیه ای از طرف خداوند است، امرار معاش می کند. با ورود به طرز کار آنی، با دو مشتری مشکل دارش که یکی جوانی روان پریش بوده و دیگری زنی متاهل که از ضرب و شتم شوهرش به او پناه آورده است، آشنا می شویم. پس از گذشت مقدمه پردازی آبکی فیلمساز به نقطه ی نخست گره افکنی پیرنگ می رسیم. یعنی به شروع بحران توسط دنی بارکسدات (کیانو ریوز) که همان شوهر افسارگسیخته و خاصم مشتری آنی است. او با تهدید خانواده ی فالگیر می خواهد کمی درام را به ضربان دربیاورد و سپس در ادامه، روایت با خرده قصه های مختلف پیش می رود.
هدیه از همان ابتدا مشخص است که فیلم زیاد جدی ای نیست و با داشتن فیلمسازی نسبتا مستعد رو به سقوط حرکت می کند. نوع پیرنگ و سبک درام و ریتم فیلم بیشتر نسبیت با تله فیلمهای عقب افتاده ی تلویزیونی است که باید چند ماه در نوبت اکران در کانال های کابلی آمریکا باشد که آنهم زیاد مخاطبی ندارد. از ساختمان و سازماندهی فیلم می توان حدس زد که فیلمنامه ای جدی در دست فیلمساز نبوده و کارگردان به مدد تجربه و کیت بلانشتش می خواهد احیانا درام وحشت بسازد. اگر به نوع ضرباهنگ های روایت توجه کنیم فیلم حتی ریتم و نقطه ی عروج حس هم بلد نیست و گویی بیشتر شبیه به عکسبرداری های دانشجویی برای پایان ترم می باشد. کاراکتر بد من اثر با بازی متفاوت ریوز در نقش یک مرد عیاش و آنتاگونیست منزجر کننده، به حدی با ساختار کنتراست ندارد که حضورش بیش از حد اگزجره می شود. در این بین هم انفعال های سطحی و بعضا حوصله بر به اصطلاح پروتاگونیست ماجرا مخاطب را بیشتر اذیت می کند تا اینکه حس سمپات بیافریند.
هدیه نوع ملودرام و حتی نوع بیان موتیف های سانتی مانتال اش به لودگی بدهکار بوده و ماقبل لوس بودن عمل می کند. تیپ هایی ماکتی و مترسک گون که فقط در مقابل دوربین همچون پارک منهتن پیاده روی انجام می دهند. آنها نه قادر به ساختن موقعیت هستند و نه موتیف ترسناک. پس از پایان یافتن فیلم این سئوال برای ما پیش می آید که اصلا موضع فیلم در چه ساحتی است؟؟ آیا ملودرام بود یا یک اثر جنایی – معمایی؟؟ بیشتر باید گفت که هدیه توهم ژانر معمایی دارد و معلق در کلیشه های پلان های ترسناک قرار داشته که به سبک زمان برادران لومیر می خواهند مخاطب را بترساند.
ای کاش انقدر این فیلم وقت آدم را تلف نمی کرد چون می توان آن را در لیست خزعبل ترین و بی ارزش ترین آثار نمایشی قرار داد که حتی به یک درام خسته کننده هم بدهکار بوده و ارزش دیدن ندارد. هدیه کلکسیونی از بدترین هاست. بدترین بازی و بدترین قصه با بی ربط ترین اثرگذاری که نه درام می فهمد و نه موقعیت جنایی یا در گیومه، وحشت. سم ریمی گویی این اثر را در کابوس ساخته است. کابوسی معلق بین گیشه و ابتذال، که به هیچکدامشان نمی رسد و به پیشنهاد نگارنده باید هر چه زودتر نسخه های این فیلم را معدوم سازد تا بیش از این آبرو نبرد.
نام: هدیه (the gift)(2000)
کارگردان: سم ریمی
امتیاز: بی ارزش
بیشتر بخوانید: نقد و بررسی فیلم پارک گاسفورد
فیلمش در اون حدی که اینجا نوشته شده بد نیست. بنظرم ارزش دیدن داره . و اینکه بنظر میاد نویسنده ی این متن تنها هدفش از نگارش اون رو به رخ کشیدن چندتا اصطلاح سینمایی که یاد گرفته رو داشته!!
در ضمن امتیاز نسبتا بالایی رو از دیدگاه مخاطبان کسب کرده.